دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
حضرت سجّاد

زینت شب‌های دعا، حضرت سجّاد

خاطره‌ی کرب‌وبلا، حضرت سجّاد

 

جلوه‌ی زیبای عبادات الهی

ای پسر خون خدا، حضرت سجّاد

کوفه

چشم تو سمت من دل من گیر نیزه‌هاست

این سینه پاره‌پاره‌ی شمشیر نیزه‌هاست

 

عشقت مرا به کوچه و بازار می‌کشد

زینب اسیر رشته‌ی زنجیر نیزه‌هاست

تنور خولی

به تاخت می‌رود و از خزان خبر دارد

به تاخت می‌رود انگار بار سر دارد

 

گمان کنم که ز نعش پرنده آمده است

و پای مرکب او را ببین که پر دارد

یا بنّی

ای در تنور افتاده تنها یا بُنَیَّ

دورت بگردد مادرت زهرا بُنَیَّ

 

من که وصیت کرده بودم با تو باشد

هر جا که رفتی زینب کبری بُنَیَّ

قطعۀ حصیر

هان ای بنی اسد سفری، نینوا کنید

با قریه‌ی مجاورتان هم وفا کنید

 

جای ستاره‌های خدا بر زمین نبود

آیا به خار و خس تنشان را رها کنید

سهم

پسر ام بنین نقش زمین واویلا

شد شکسته سر او تا به جبین واویلا

 

مادرش نیست ولی فاطمه آمد به برش

خوانده سقای حرم را ز عنایت پسرش

صفحه به صفحه

به سر نعش تو از زندگیم سیر شدم

ای عصایم بنگر بی‌تو زمین‌گیر شدم

 

کار جنگیدن من بعد تو بی‌فایده است

من که با تو هدف نیزه و شمشیر شدم

پریشان شده‌تر

نرگسی نیست که با چشم تو در خواب نشد

جگری نیست که با شرح غمت آب نشد

 

مجلسی نیست که با یاد تو آتش نگرفت

روضه‌ای نیست که با داغ تو کمیاب نشد

خاطر

تیغی که جدا دو دست عباسم کرد

دیدی که چه با خاطرِ حساسم کرد

 

این تیغ، مدینه با غلافی سنگین

نیلوفر پژمرده گل یاسم کرد

 

عزیز من

امّ بنین، داغ به دل ببینید

زورق افتاده به گل ببینید

 

من آسمانم و قمر ندارم

مادرم و دگر پسر ندارم

درِ شفاعت

میلاد حسین و شادى دل‌ها شد

 امّید دل پیمبران پیدا شد

 

اینک به سویش برو که فردا دیر است

 کز آمدنش در شفاعت وا شد

 

عید آزادى

 

بر آن چه که شد هادى فطرس، صلوات

 خوانیم به دل‌شادى فطرس، صلوات

 

میلاد حسین، عید آزادى اوست

 بر لحظۀ آزادى فطرس، صلوات

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×