دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
همراز

ای علی را محرم اسرار یا امّ‌البنین

وی عزیز عترت اطهار یا امّ‌البنین

 

مرتضی را روز و شب همراز گشتی از شرف

ای وجودت چون دُر شهوار یا امّ‌البنین

تعزیه‌داری

کنار بسترم آید شمیم دلکش یاس

ندانم آمده زهرا به حجره یا عباس

 

من از نوازش یک دست خسته‌ی رنجور

حضور فاطمه را در برم کنم احساس

در سوگ پسر

نشسته مادری در خانه در سوگ پسر گرید

یتیمی در کنار او ز فقدان پدر گرید

 

به یثرب شمع هجران را زند پر همچو پروانه

به یاد شمع رخسار پسر شب تا سحر گرید

بانوی آفتاب

بانوی آفتاب و زلال سپیده است

صبر و صفا و مهر و وفا آفریده است

 

او مثل زینب است که در وادی طلب

هر خار بوده است به پایش خلیده است

با امّ‌البنین در بقیع

دوباره غربت و اندوه آشنای بقیع

غروب و گریه‌ی یک زن به شانه‌های بقیع

 

صدای نوحه می‌آید از آشیانه‌ی باد

گمان کنم که تو باشی غزلسرای بقیع

داغستان گل‌ها

گر چه از داغ فروغ دیده‌ام با غم قرینم

لیک افزون‌تر غمین در فُرقت سلطان دینم

 

شادمان باشم که خورشید عطش را شد علمدار

ساقی گل‌ها فدا شد در ره آن نازنینم

عروس بنت اسد

کار امّ‌البنین گل‌آرایی است

باغ گل‌های او تماشایی است

 

هر یکی نقش و رنگارنگ

تابلویی از شکوه و زیبایی است

چار پسر

تو، به علی همسری امّ‌البنین

همسر آن سروری امّ‌البنین

 

بر حسنین و زینبین علی

فاطمه‌سان مادری امّ‌البنین

همدم آه

من که اشک دیدگان را همچو دریا کرده‌ام

سینه را سوزان ز داغ پور زهرا کرده‌ام

 

بر سپهر دیده‌ام اختر فشانم روز و شب

ماه را قربانی خورشید طاها کرده‌ام

سفر به مدینه

این گدا سوی مدینه سفری می‌خواهد

تا بیاید حرمت راهبری می‌خواهد

 

زان نفس‌ها که بر آن شامی گستاخ زدی

دل بیچاره من هم اثری می‌خواهد

بازگشت

ای سینه‌ها در ناله‌ای جانسوز باشید

ای قلب‌ها محزون‌تر از هر روز باشید

 

ای چشم‌ها امروز بارانی ببارید

ای اشک‌ها در زخم دل مرهم گذارید

 

یوسف تشنه

بهار تب‌زده قربانی خزان شده است

زمین بهانه‌ی نفرین آسمان شده است

 

سر مفسّر قرآن به رحل نیزه نشست

و خاک غم به سر خیل قاریان شده است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×