دسترسی سریع به موضوعات اشعار
نگاه کن
حالا که آمدی جگرم را نگاه کن
ته ماندههای بال و پرم را نگاه کن
پیش از سلام کردن و احوالپرسیام
قاب سیاه چشم ترم را نگاه کن
صبح اثر
بابا بیا و دور و برم را نگاه کن
ویرانهای که گشته حرم را نگاه کن
گرمی شانههای تو یادم نرفته است
سنگی که هست زیر سرم را نگاه کن
سوم محرم؛ دختری که نیست
با سر رسیدهای بگو از پیکری که نیست
از مصحف ورق ورق و پرپری که نیست
شبها که سر به سردی این خاک مینهم
کو دست مهربان نوازشگری که نیست
سوم محرم؛ شبیه مادر...
شناخت چشم تر عمه این حوالی را
شناخت تک تک این قوم لاابالی را
چقدر خون جگر خورد مرتضی شبها
ز یادشان ببرد سفرههای خالی را