دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
حنانه

با خندۀ خود صفای دل‌ها می‌شد

آرامش خاندان طاها می‌شد

 

حنانه‌ترین دختر این کاشانه

در کودکی‌اش مادر بابا می‌شد

باغ بنفشه

ز صحرای مصیبت کاروان ناله می‌آید

که یک باغ بنفشه بر مزار لاله می‌آید

 

ز جا خیز ای برادر حال خواهر را تماشا کن

سپرده دخترت را بر زن غساله، می‌آید

افتاده

عمه جان بنگر عمو از صدر زین افتاده است

زینت دوش نبی روی زمین افتاده است

 

بی‌سپاه و بی‌سپهدار و غریب و تشنه‌لب

از لبش حتی دم هل من معین افتاده است

نگاه صمیمانه

عمو نگاه صمیمانۀ پدر داری

شکسته بالی و اما هنوز پر داری

 

دوباره مثل گذشته یتیم خواهم شد

اگر هوای غریبانۀ سفرداری

آینه‌دار فاطمه (س)

آینه‌دار فاطمه، تموم حاصل باباست

شبا صدای لالائیش، تپش‌های دل باباست

 

می‌دوخت به چشمای بابا، نگاه صاف و ساده شو

وقت نماز که می‌رسید، زود می‌آورد سجاده شو

نیمه‌شب

نیمه‌شب بود که درهای اجابت وا شد

یوسف گمشدۀ دخترکی پیدا شد

 

آنکه همراه سخن‌هاش همه لکنت بود

چون که چشمش به پدر خورد زبانش وا شد

 

پروانه زاده

غم بین قلب کوچک او جا گرفته بود

آن کودکی که روضۀ بابا گرفته بود

 

می‌خواست عمه و پدرش را صدا کند

با آن صدای زخمی‌اش، اما گرفته بود

تفسیر

چه زود آمدنت دیر می‌شود بابا

چه زود دختر تو پیر می‌شود بابا

 

به خوابم آمده گفتی که زود می‌آیی

چه دیر حرف تو تعبیر می‌شود بابا

بلوا

هی نقشه می‌کشند که بَلوا به پا کنند

من را به درد بی‌پدری مبتلا کنند

 

اینها تمام، از پدرت زخم خورده‌اند

پس آمدند از دل خود عقده وا کنند

معراج

ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت

کربلا از من عموی مهربانم را گرفت

 

وقت دلتنگی همیشه او کنارم می‌نشست

بی‌وفا دنیا انیس و همزبانم را گرفت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×