دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
تا قتلگه

در رفتن با شتاب چون تیر شدی

برگشتی و قد کمان چو شمشیر شدی

 

تا قتلگه عمه مگر عمری راه است؟

در رفتن و آمدن چرا پیر شدی؟ 

داغ سنگین

این داغ بزرگی است، جگر می‌فهمد

سنگین‌تر از آن نیست، کمر می‌فهمد

 

افتاد علی اکبر و... بابایش...وای

باید که پدر شوی، پدر می‌فهمد

 

زینب آیینه و قرآن به روی دست گرفته

گل باغ دل لیلا، علی اکبر، علی اکبر

ای به دستت دل بابا، علی اکبر، علی اکبر

 

زینب آیینه و قرآن به روی دست گرفته

شده از عشق تو شیدا، علی اکبر، علی اکبر

 

برگشتن علی اکبر از میدان و طلب نمودن آب از پدر بزرگوار

 

نوجوان شاه دین از رزمگاه

العطش گویان رسیدی نزد شاه

 

پر شد از ساقی لبالب جام او

غرقه خون جمله اندام او

 

سفارشات امام علیه‌السلام به علی اکبر

جان شیرین لحظه‌ای کم کن شتاب

تا که مخبر گردی از گفتار باب

 

تیغ کج باشد خم ابروی تو

هم کمند دشمنان گیسوی تو

 

اذن دادن حضرت سیدالشهداء (ع) به علی اکبر

 

در جواب نور چشم خویشتن

گفت آن سر خدای ذوالمنن

 

ماه من اینقدر طنازی مکن

جان من با جان خود بازی مکن

 

ساغر کوثر

هر که سودای رخ ماه تو در سر دارد

بی گمان در دل خود مهر پیمبر دارد

 

تن به طوفان زدنت در دل دریای خطر

ارث نابی ست که ذریۀ حیدر دارد

آفتاب معرفت

ای علی اکبر! گل سرخ بهار

مصطفی را بهترین ‌آیینه دار

 

آفتاب معرفت، ماه شکوه!

ظلمت از تو تا همیشه در ستوه

تقدیم به یار

تا نظر بر رخ مانند بهارت کردم

ساغری داشتم از اشک نثارت کردم

در نگاه تو، خدا را به حقیقت دیدم

پیش یک جلوۀ او‌ آینه دارت کردم

 

بذر غم

 

بر بذر غمی که کاشتم می‌گریم

 چون چاره دگر نداشتم می‌گریم

 

بر گریه‌ی من اگر چه دشمن خندد

 بر سینه سرت گذاشتم می‌گریم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×