دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نشناختم تو را

من را همیشه خواندی و نشناختم تو را

از غصه‌ها رهاندی و نشناختم تو را

 

این بندۀ اسیر معاصی و نفس را

از درگهت نراندی و نشناختم تو را

 

فصل غم

ای خدا، ‌ای بی نیاز چاره ساز

بارالها، خالق بنده نواز

 

ای کریم ذوالعطا و فضل و جود

ای به سمتت کلّ شی فی السجود

 

گره فتاده به کارم، گره گشاست حسین

کجاست حال دعایی که داشتم روزی

کجاست اشک و بکایی که داشتم روزی

 

چه شد که اینهمه دور از شما شدم آخر

چه شد کنار تو جایی که داشتم روزی

 

دو تا بالِ گریه

منو مشغول خودت کن، بزار درگیر تو باشم

واسه من هم سفره بنداز که نمک گیر تو باشم

 

تا زیر چشمات بمونم، زیر تدبیر تو باشم

دیونم کن، دیونم کن، که به زنجیر تو باشم

 

یک بار دگر...

من آمده‌ام، ‌تو‌شه‌ای ‌ا‌ز ‌آ‌هم ‌د‌ه

سوز ‌نفس و اشک ‌سحرگاهم ده

 

هر چند ‌تما‌م کرده‌ای ‌نعمت را

یک بار دگر به کربلا راهم ده

 

اشک‌های روضه‌ام، بود و نبودم را گرفت

ذره ذره معصیت کل وجودم را گرفت

بندۀ دنیا شدن، بال صعودم را گرفت

 

خواستم وارد شوم بر اهل توبه، ناگهان

مشکلی عارض شد و راه ورودم را گرفت

 

خداحافظ جوشن تقوی

 

خداحافظ ‌ای بهار دلم، ‌ای دعای سحر،‌ ای ابوحمزه

خداحافظ‌ ای رفیق دلم، می‌‌‌روی ز برم، با چنین غمزه

 

خداحافظ افتتاح سحر،‌ای مجیر سحر، گریۀ شب‌ها

خداحافظ جوشن تقوی، مونس دل‌ها هدیۀ زهرا

 

گریستیم به لب‌های خشک سقا

من و دعای  پیمبر چه ماه خوبی بود

کنار سفرۀ حیدر چه ماه خوبی بود

 

که دیده بر سر یک سفره نوکر و ارباب؟

و همنشینی مادر چه ماه خوبی بود

 

چشم بر آمدن ماه محرم داریم

تو خطا بخش و خطا پوش و تویی، توبه پذیر

من خطاکار و پشیمان و گناه آلوده

 

رمضان رو به تمام است ولی رحمت، نه

نشود بسته دری را که خدا بگشوده

 

حسین است سرِّ رهایی ما

شده غصۀ نان و دنیای ما

حجاب میان حبیب و مُحِبّ

توکل نکردیم بر او که گفت:

«وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب»

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×