دسترسی سریع به موضوعات اشعار
حدیث تشنهلبان
به هر که مینگرم چشم پُر نمی دارد
کشیده سر به گریبانِ ماتمی دارد
اگر ستاره بُوَد، اشک حسرتی بارد
وگر سپهر بُوَد، قامت خمی دارد
این جامۀ سیاه فلک در عزای کیست؟
این جامه سیاه فلک در عزای کیست؟
وین جیب چاک گشتۀ صبح از برای کیست؟
این جوی خون که از مژۀ خلق جاری است
تا در مصیبت که و در ماجرای کیست؟
گاه چون مهر نبوت به سر شانۀ اوست
این حسینی است که حق دلبر جانانۀ اوست
بحر عصمت صدف گوهر یکدانۀ اوست
این همان شمع شبستان ولایت که زعشق
شمع ایوان فلک سوخته پروانۀ اوست
لباس کهنه چه حاجت؟
لباس کهنه بپوشید زیر پیرهنش
مگر که برنکشد خصم بدمنش ز تنش
لباس کهنه چه حاجت؟ که زیر سمِّ ستور
تنی نماند که پوشند جامه یا کفنش