دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
روزگارش کربلایی

هرچه جوان از دست و پا افتاده باشد

زشت است پیش چشم‌ها افتاده باشد

 

ای کاش با افتادنش طشتی نکوبند

روی زمین بی سر صدا افتاده باشد

 

سرمه‌های گهرشاد

در دست تو عیارِ کرم می‌‌شود زیاد

در سایه‌سار اسم تو کم می‌‌شود زیاد

 

نوبت به گفتن از سر زلفت که می‌‌شود

بی شک شهید اهل قلم می‌‌شود زیاد

 

دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا

دوباره حجرۀ دربسته، باز کرب و بلا

دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا

 

دوباره مارگزیده، دوباره پاره جگر

خدا! چه می‌گذرد بر جواد ابن رضا

 

ای کال‌ها، کمال سر کوچه‌باغ اوست

هم آسمان قصید‌ه‌ای از بی کرانی‌اش

هم بی کرانه‌ها غزل آسمانی‌اش

 

ای کال‌ها، کمال سر کوچه‌باغ اوست

باید رسید تا به خدا با نشانی‌اش

 

تعبیر خواب

بی مهری‌اش کاشانه را دلگیر کرده

غم را میان سینه‌ام تکثیر کرده

 

غربت میان شهر، جای خود بماند

غربت در این خانه، دلم را پیر کرده

 

گریه بر روضۀ او، صاحب لولاک کند

مرغ بی بال و پر غمکدۀ بغدادیم

روضه و غصه و دردیم، غم و فریادیم

قطره اشکیم که با آه رضا افتادیم

سال‌ها با جگر پاره چنین سر دادیم:

 

باران ستاره

به جای باران بارد ز آسمان، انجم

به مقدم پسر فاطمه، امام دهم

 

چه خفته‏‌ای؟ مه من! روز عید آمد، قُم

به بحر شادی، گردیده مُلک هستی، گُم

 

 

نامه‌ام آرزوی کرب و بلاست

حرف جود است و باز مرغ دلم، سمت بام جواد پر دارد

خسته از راه‌های نافرجام، به سوی خانه‌اش گذر دارد

 

می‌رود همره نسیم سحر، تا دمی در برش بیاساید

مثل طفلی یتیم و خسته و زار، که به دل حسرت پدر دارد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×