دسترسی سریع به موضوعات اشعار
زخم جگر به گریه مداوا نمیشود
چشمی که بستهای به رخم وا نمیشود؟
یعنی عمو برای تو بابا نمیشود؟
ای مهربان خیمه، حرم را نگاه کن
عمه حریف گریۀ زنها نمیشود
شعر ناتمام...
آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست
مست مدام شیشه می در بغل شکست
یک بیت ناب خواند که نرخ عسل شکست
فرزند آن بزرگ که پشت جمل شکست
ترکیب بند عاشورایی علی موسوی گرمارودی
بند هفتم: حضرت قاسم بن الحسن (ع)
آن چهرِ بر فروخته، ماهِ تمام بود
نو رُسته بود، لیک چو گل سرخفام بود
همچون بنفشۀ طَبَری تُرد و تازه بود
چون میوههای نورسِ ناچیده خام بود
قدّش کمی ز قامتِ شمشیر، بیشتر
گویی چو ذوالفقارِ علی در نیام بود
به پیشگاه حضرت قاسم بن الحسن (ع)
زیباتر از همیشه در این کربلا شدی
دیدی دلم گرفته مرا مجتبی شدی
لک زد دلم برای عمو گفتنت، بگو
لک زد دلم! چرا؟! چه شده؟ بی صدا شدی