دسترسی سریع به موضوعات اشعار
کوتاه سروده
بیا ... نیا
در شهرِ هزار رنگ بی مهر و وفا
در جمعِ حرامیانِ بیشرم و حیا
ذکرِ لب تو وقتِ شهادت این بود:
ای عشق! بیا، کوفه نیا ... کوفه نیا
زبان حال حضرت مسلم (ع)
دو دستم را به عهدی تازه بستند
دلم را مثل پیمانها شکستند
دو دستم را به عهدی تازه بستند
همانهایی که نامه مینوشتند
به استقبال تو خنجر به دستند
کوتاه سروده
زبان حال حضرت مسلم (ع)
دلم مانده است و داغ جانگدازی
که شد با حرمت نام تو بازی
تنم زخمی، لبم تشنه، دلم خون
امان از این همه مهمان نوازی
مسلم برای زینب تو گریه میکند
بالا گرفت بر من دلخون چو کارها
صیّاد من شدند تمام شکارها
بیمایگان به دایه انیسند تا به تیغ
زنگار بسته آینۀ کارزارها