دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
هم‌سنگر زینب

ای زینب دوّم محمّد!

زهرای دگر به بیت احمد

 

چون خواهر خویش، هست زهرا

قرآن علی به دست زهرا

 

وقت رجعت

چون که گردیدند با احوال زار

آل عصمت، عازم شهر و دیار

 

وقت شد تا عترت شاه حجاز

از اسیری در وطن گردند باز

 

شیرزن

«امّ کلثوم»، علی را دختر

زهره را انجمن‌آرا اختر

 

میوۀ قلب رسول الله است

چه کس از مرتبه‌اش، آگاه است؟

 

مردم رسوا

چراغ بزم عترت، «امّ کلثوم»

گل خورشیدفطرت، «امّ کلثوم»

 

درون محمل از داغ شقایق

سخن سر کرد از باغ شقایق

 

 

حادثۀ عشق

دیدۀ «کلثوم» به یثرب فتاد

خسته شد از درد و ز پای ایستاد

 

ناله زد آن بلبل باغ وفا

از غم هجر گل و خار جفا

 

دریای گردون

چو از دور شد بارۀ آن دیار

به چشم دل‌افسردگان، آشکار

 

چو دریای گردون به جوش آمدند

بسی سخت‌تر در خروش آمدند

 

دیدار دیار

 

کاروان سوی مدینه شد روان

آه! از آن ساعت که چشم بانوان،

 

بر سواد شهر یثرب اوفتاد

روزگاری آمد ایشان را به یاد

نوای مرثیت

 

«امّ کلثوم» از پی ستر و حجاب

اشک‌ریزان کرد با مردم خطاب:

 

ای بسا! نعمت که از خود کاستید

وی بسا! نقمت که بر خود خواستید

 

موقع اذان

 

دل من! سخت می‌شود حتّی لحظه‌ای را به جای او باشی

بی خبر از وقایع فردات با پدر گرم گفت‌وگو باشی

 

دل من! لحظه‌ای تصوّر کن یا خودت را به جای او بگذار

شب، کنار پدر نشسته و صبح به تکاپو و جست‌وجو باشی

قربانگه عشق

 

ای که برسینۀ خود، آتش ماتم داری!

به دل از داغ برادر، دو جهان غم داری

 

دخت مولایی و غم‌نامۀ زهراست تو را

نسبت از سلسلۀ حضرت خاتم داری

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×