دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
جملۀ آخر

در پیش من آتش مزن بال و پرت را

خونین مکن جان پدر چشم ترت را

 

فردا همینکه جمع کردی بسترم را

آماده کن کم‌کم عزیزم بسترت را

 

خون گریه‌

بس کن عزیز تا سحر بیدار، بس کن

کشتی مرا از گریۀ بسیار، بس کن

 

ای چند شب بیدار مانده، آب رفتی

ای چند شب گریان من، این بار بس کن

 

بغض حسین

مرو رسول خدا بر دلم قدم مگذار

مرو و دختر خود را به دست غم مسپار

 

مرو که بعد تو این شهر جای ماندن نیست

مرو که بی تو دگر نیست بخت با من یار

 

روضه

 

در حسینیۀ جبین روضه است

خط به خط گریه، چین به چین روضه است

 

آسمان گریه کرده بالاخره

هرشبی را که در زمین روضه است

 

یک جمله از گودال

ساعات بعد از داغ پیغمبر شروع شد

با رفتنش صد قصه دیگر شروع شد

 

دلشوره ‌هایش یک به یک معنا گرفت و

از آنچه می‌ترسید پیغمبر شروع شد

 

از حسین و بدن بی کفنش داشت خبر

 

بوی غم می‌رسد انگار، دلم می‌ریزد

اشک از دیدۀ غمبار حرم می‌ریزد

از نگاه نگران، برق الم می‌ریزد

خوب پیداست که باران ستم می‌ریزد

آه آرامش زهراست به هم می‌ریزد

 

ای دل بیا و گریۀ زینب نظاره کن

گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است

دیدم شروع محشر کبرای دیگر است

 

گردون شده سیاه و فضا پر ز دود و آه

تاریک تر ز عرصۀ تاریک محشر است

 

گرد ملال بر رخ اسلام و مسلمین

اشک عزا به دیده زهرای اطهر است

 

گویا که روضۀ علی اکبر شروع شد

تشبیه و وصف روی تو کار خیال نیست

آئینۀ وجود خدا را مثال نیست

 

بر هرچه هست، نام محمّد نوشته‌اند

آری که اسم و رسم خدا را زوال نیست

 

این اعتقاد ماست که لقمه به جای خود

حتی نفس کشیدن بی تو حلال نیست

آب‌هـا بـود مهـر مــادر او

خاتم‌الانبیا رسول خدا که جهانش هزار بار فدا کـرد اعـلام بـر سر منبر به خلایق ز اصـغر و اکبر

روضه از این به بعد مکشوف است

ملکوت نگاه بارانیت

راوی یک مدینه اندوه است

سالیانی است از غم غربت

خاطر خستۀ تو مجروح است

 

این اهالی ظلمت دنیا

مردمان قبیلۀ وهمند

در سلوک هدایت و رحمت

اشتیاق تو را نمی‌فهمند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×