دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کتاب عاشورا

یک جرعه نخورد تا نفس تازه کند

برداشت عَلَم که عشق، اندازه کند

 

می‌خواست خدا کتاب عاشورا را

با دست به خون نشسته شیرازه کند

زخم دل زمین

از داغ تو سیب سرخ، لک خواهد زد

خون از دل شاخه‌ها شتک خواهد زد

 

هر وقت که باران بزند یاد لبت

بر زخم دل زمین نمک خواهد زد

غم به روى غم

چون شور نینواى تو در عالم اوفتاد

در عرش از مصیبت تو، ماتم اوفتاد

 

خورشید تیره گشت و در و دشت خون گریست

گویى که آسمان و زمین در هم اوفتاد

 

معمّا

هیچ کُشته در جهان چون شه نشد

زین معمّا هیچ کس آگه نشد

 

هیچ تن خوابید در «ظلّ الرّماح»؟

کس کفن پوشید از «نسج الرّیاح»

 

نشر و لف

 

کِی خوانده‌‏اند بر سر نی، مصحف این‌ چنین؟

جان را نهاده‌‏اند کجا بر کف این‌ چنین؟

 

بر عرش نی، تلاوت قرآن کند که: آه!

ز آیینه‌‏ای که مانده به کنج رف، این‌ چنین

 

اهتزاز

          

تا پرچم تو در اهتزاز است حسین!

پاینده و جاوید، نماز است حسین!

 

از خون تو محکم شده آیین نبی

اسلام هم از تو سرفراز است حسین!

 

قرار عاشقان بر بی‌قراری‌ست

ببین! جاری است از خونم به نامت

هزاران رود تا روزِ قیامت

 

قرار عاشقان بر بی‌قراری‌ست

که این سیل از اَزل این گونه جاری‌ست

 

لهجۀ خون

گر بر ستم قرون برآشفت حسین

بیداری ما خواست، به خون خفت حسین

 

آنجا که زمان محرم اسرار نبود

با لهجۀ خون، سرِّ مگو گفت حسین

گُلخنده حنجر

تا فاش کنی شقاوت قوم شریر

با گردن کج، کشیده‌ای منّت تیر

 

گُلخندۀ حنجر تو بر ناوک ظلم

رمزی است ز پیروزی خون بر شمشیر

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×