دسترسی سریع به موضوعات اشعار
باز هم کوچۀ بنیهاشم بوی عطر محمدی دارد
باز هم آسمان این خانه شب پر رفت و آمدی دارد
باز هم کوچۀ بنیهاشم بوی عطر محمدی دارد
در شبستان زلف تو ترسا، خال بر گونۀ تو هندوکش
طاق زیبای ابرویت محراب، وه که لیلا چه معبدی دارد
کار چشم تو مبتلا کردن، خاک را با نظر طلا کردن
این زلیخای نفس ما یوسف! عاشق توست هر بدی دارد
شعبۀ کوچۀ بنی هاشم
آمدی و شب سیاه من
عاقبت مثل روز روشن شد
همه دیدند من پدر دارم
روسیاهی نصیب دشمن شد
کاش نوکرت بودیم
کاش ما هم کبوترت بودیم
آستان بوس محضرت بودیم
کاش با بالهای خاکی مان
لااقل سایه گسترت بودیم