دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
سوی ‌ام البنبن سلام کنیم

می‌رسد از مدینه بوی غم

فاطمه باز دیده گریان شد

چونکه قبر چهار فرزندش

در حریم بقیع ویران شد

 

مثل ضریح شش گوشه

آخر یه روز شیعه برات حرم می‌‌‌سازه

حرم برای تو شه کرم می‌‌‌سازه

 

آخر برات یه گنبد طلا می‌‌‌سازیم

شبیه گنبد امام رضا می‌‌‌سازیم

 

گلدسته می‌‌‌زنیم چونان صحن کربلا

گرد و غبار غم زده خیمه به سینه‌ام

من زائر قبور خراب مدینه‌ام

 

آنجا که گریه‌‌ها همه خاموش و بی صداست

هرکس بمیرد از غم آن سرزمین رواست

 

مثل کربلا

غبار صحن تو بر درد جان دواست بقیع!

خرابه‌های تو، باغ‌ بهشت ماست، بقیع!

 

تو همچو فاطمه در شهر خویش تنهایی

غریبی و، همه کس با تو آشناست، بقیع!

 

شبیه کرب و بلا

 

گیرم اینجا خراب هم باشد

دائما آفتاب هم باشد

 

دل مهم است بین ما با قبر

گیرم اصلاً طناب هم باشد

 

گنبد فیروزه‌ای

هر چقدر این ‌خاک، باران‌خورده و ‌تر می‌‌‌شود

بیشتر از پیش‌تر جانش معطر می‌‌‌شود

 

این حریم آسمانی گنبدش فیروزه‌ای ست

روز و شب مفروش با بال کبوتر می‌‌‌شود

 

تخریب بقیع

مرغ جان ناله کند بابت تخریب بقیع

زده آتش به دلم صحبت تخریب بقیع

 

وحدت آن روز نشد یار، مسلمانان را

تا اجانب نکند جرئت تخریب بقیع

 

میزبان و میهمان

شبیه این زمین در آسمان‌ها آسمانی نیست

ندارد وسعتی، اما به وسع او جهانی نیست

 

به جای گنبد و گلدسته، کفتر‌ها نما دارند

نشانی ساختند آخر که مانندش نشانی نیست

 

حتی ز پشت پنجره هم دوست دارمش

خاکیست، بی ریاست، صفا دارد این حرم

بر خاک با صفاش قسم دوست دارمش

 

مضمون ناب اهل قلم بوده این بقیع

من هم شبیه اهل قلم دوست دارمش

 

زمستان

درد دل ما بی تو فراوان شده آقا

دل‌ها همه امروز پریشان شده آقا

 

بد می‌‌‌گذرد زندگی مردم دنیا

بی تو همۀ سال، زمستان شده آقا

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×