مشخصات شعر

سجاده‌اش بر غربت او گریه کرده

از بار داغش پشت پیغمبر شکسته

تنهاترین سردار بی لشگر، شکسته

 

سجاده‌اش بر غربت او گریه کرده

پای غریبی‌اش دل منبر شکسته

 

بخشید آنکس را که زد نیزه به ساقش

او دستگیری می‌کند از هر شکسته

 

تا زهر را نوشید، فرمود: آه مادر

راحت شد این آئینۀ یکسر شکسته

 

بغض چهل سال مرا این زهر بشکست

اما غرورم را کسی دیگر شکسته

 

یک کوچۀ باریک و دو دیوار سنگی

یک راه بن بست و دو برگ و بر شکسته

 

فهمید فرزند بزرگم، ناسزا گفت

می‌خواست من باشم، ولیکن سر شکسته

 

گفتم که با رویم بگیرم ضربه‌اش را

رفتم نبینم حرمت مادر شکسته

 

اول مرا زد، بعد از آن هم مادرم را

من می‌زدم بال و پر و او پر شکسته

 

از روی چادر پای خود را بر نمی‌داشت

پایی که قبل از این جسارت، در شکسته

 

در زیر پاها گوشواره خردتر شد

خندید وقتی دید نیلوفر شکسته

 

خون لخته از تیزی سنگی بر زمین ریخت

فهمیدم از دیوار، کوچه، سر شکسته

 

«لایوم کیومک» حسینم، گریه کم کن

تنها نه من، از گریه‌ات خواهر شکسته

 

می‌بینمت با مادرم بر شیب گودال

در لا به لای نیزه و خنجر شکسته

 

ای کاش می‌شد تا نبینم ساربان هم

انگشت را دنبال انگشتر شکسته

 

سجاده‌اش بر غربت او گریه کرده

از بار داغش پشت پیغمبر شکسته

تنهاترین سردار بی لشگر، شکسته

 

سجاده‌اش بر غربت او گریه کرده

پای غریبی‌اش دل منبر شکسته

 

بخشید آنکس را که زد نیزه به ساقش

او دستگیری می‌کند از هر شکسته

 

تا زهر را نوشید، فرمود: آه مادر

راحت شد این آئینۀ یکسر شکسته

 

بغض چهل سال مرا این زهر بشکست

اما غرورم را کسی دیگر شکسته

 

یک کوچۀ باریک و دو دیوار سنگی

یک راه بن بست و دو برگ و بر شکسته

 

فهمید فرزند بزرگم، ناسزا گفت

می‌خواست من باشم، ولیکن سر شکسته

 

گفتم که با رویم بگیرم ضربه‌اش را

رفتم نبینم حرمت مادر شکسته

 

اول مرا زد، بعد از آن هم مادرم را

من می‌زدم بال و پر و او پر شکسته

 

از روی چادر پای خود را بر نمی‌داشت

پایی که قبل از این جسارت، در شکسته

 

در زیر پاها گوشواره خردتر شد

خندید وقتی دید نیلوفر شکسته

 

خون لخته از تیزی سنگی بر زمین ریخت

فهمیدم از دیوار، کوچه، سر شکسته

 

«لایوم کیومک» حسینم، گریه کم کن

تنها نه من، از گریه‌ات خواهر شکسته

 

می‌بینمت با مادرم بر شیب گودال

در لا به لای نیزه و خنجر شکسته

 

ای کاش می‌شد تا نبینم ساربان هم

انگشت را دنبال انگشتر شکسته

 

۱ نظر
 
  • علی ده حقی ۱۴۰۰/۰۲/۱۷

    عالی هم سایت هم شعر ...دمتون گرم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×