- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۸/۰۱
- بازدید: ۲۱۷۱
- شماره مطلب: ۹۱۲۰
-
چاپ
سلام ما به دل داغدیدۀ سجّاد
سلام ما به مدینه، به قبلۀ جانش
سلام ما به رسول الله و گلستانش
سلام ما به حریمی که مهبط وحی است
که جبرئیل امین خادم است و دربانش
سلام ما به گلستان سبز اهل البیت
سلام ما به بقیع و قبور ویرانش
سلام ما به جگر گوشۀ رسول الله
به فاطمه، به شکوه و به قبر پنهانش
سلام ما به علی و به غربت و قدرش
به جان و قلب صبور و به اشک چشمانش
سلام ما به امامی که تیر باران شد
سلام ما به مزار به خاک یکسانش
سلام ما به دل داغدیدۀ سجّاد
به سجدههای طویل و به چشم گریانش
سلام ما به امامی که باقرالعلم است
درود ما به گهرهای ناب و غلطانش
سلام ما به گل صادقی که گلشن دین
هماره سبز شد از چشمههای عرفانش
سلام ما به مزار غریب امّ بنین
به مادری که شرر داشت جان سوزانش
اگر ضریح ندارد قبور این پاکان
قلوب شیعه بود بقعۀ فروزانش
برای خانۀ خورشید، شمع لازم نیست
که روشن است همیشه ز نور یزدانش
مدینه همره عشاق خویش جا دارد
تمام عمر بگریند بر غریبانش
چه میزبانی گرمی کند رسول الله
از آن کسی که شود در مدینه مهمانش
به یاد فاطمه و غربت علی همه عمر
گلاب اشک «وفایی» چکد به دامانش
-
هیهات منّا الذله
خواندی حدیث خود را، هیهات منّا الذله
پیچید بین صحرا، هیهات منّا الذله
تو فاطمی سرشتی، با خون خود نوشتی
در موجی از بلایا، هیهات منّا الذله
-
دل شعلهور
از شرار دل من چشم ترم میسوزد
دل من بیشتر از زخم سرم میسوزد
مثل نخلی که فتاده است کنار دریا
دل گرفته شرر و چشم ترم میسوزد
-
علقمه عطر گل یاس گرفت
چه بلایی است خدایا به سرم آمده است؟
از ره دور غمی در نظرم آمده است
تا پذیرای غمی سخت شوم، باردگر
اشک غم بدرقۀ چشم ترم آمده است
سلام ما به دل داغدیدۀ سجّاد
سلام ما به مدینه، به قبلۀ جانش
سلام ما به رسول الله و گلستانش
سلام ما به حریمی که مهبط وحی است
که جبرئیل امین خادم است و دربانش
سلام ما به گلستان سبز اهل البیت
سلام ما به بقیع و قبور ویرانش
سلام ما به جگر گوشۀ رسول الله
به فاطمه، به شکوه و به قبر پنهانش
سلام ما به علی و به غربت و قدرش
به جان و قلب صبور و به اشک چشمانش
سلام ما به امامی که تیر باران شد
سلام ما به مزار به خاک یکسانش
سلام ما به دل داغدیدۀ سجّاد
به سجدههای طویل و به چشم گریانش
سلام ما به امامی که باقرالعلم است
درود ما به گهرهای ناب و غلطانش
سلام ما به گل صادقی که گلشن دین
هماره سبز شد از چشمههای عرفانش
سلام ما به مزار غریب امّ بنین
به مادری که شرر داشت جان سوزانش
اگر ضریح ندارد قبور این پاکان
قلوب شیعه بود بقعۀ فروزانش
برای خانۀ خورشید، شمع لازم نیست
که روشن است همیشه ز نور یزدانش
مدینه همره عشاق خویش جا دارد
تمام عمر بگریند بر غریبانش
چه میزبانی گرمی کند رسول الله
از آن کسی که شود در مدینه مهمانش
به یاد فاطمه و غربت علی همه عمر
گلاب اشک «وفایی» چکد به دامانش