- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۱/۲۹
- بازدید: ۲۹۵۵
- شماره مطلب: ۹۱۰
-
چاپ
ای گنج نوشدارو
خورشید در تنور است، مهتاب در عماری
ای آسمان بی یار، بنشین به سوگواری
از دست عشق رفتند، آبآوران بی دست
افسوس برنیامد دستی برای یاری
این لف و نشر یک دست، کار بزرگ عشق است
لیلا و بی قراری، مجنون و نی سواری
باور نمیکنم تیغ این شعر را سروده است
دشتی ستاره باران، دشتی بنفشه کاری
عمری است چون سپیدار، از ناخنان آن یار
مانده ست بر تن من، زخمی به یادگاری
ای گنج نوشدارو، بر خستگان نظر کن
مرهم به دست و ما را، مجروح میگذاری...
-
روایت روشن
برپا شده است در دل من خیمۀ غمی
جانم! چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی
عمری است دلخوشم به همین غم که در جهان
غیر از غمت نداشتهام یار و همدمی
-
هوای انار
دلم گرفته، هوای بهار کرده دلم
هوای گریۀ بی اختیار کرده دلم
رها کن از لب بام آن دو بافه گیسو را
هوای یک شب دنبالهدار کرده دلم
-
بهار گم شده
آهم برای آینه داری که گم شده است
یاری که گم شده است، دیاری که گم شده است
تقویمها خزان به خزان زرد میشوند
در جستجوی بوی بهاری که گم شده است
-
سه پردۀ عشق، پردۀ سوم
میشود باز پردهای دیگر
پردهای سرخ، پردهای پرپر
پردهای، در میان آتش و دودپردهای، در میان خاکستر
ای فدای تو هم دل و هم جانمنم آنک حماسهای دیگر
ای گنج نوشدارو
خورشید در تنور است، مهتاب در عماری
ای آسمان بی یار، بنشین به سوگواری
از دست عشق رفتند، آبآوران بی دست
افسوس برنیامد دستی برای یاری
این لف و نشر یک دست، کار بزرگ عشق است
لیلا و بی قراری، مجنون و نی سواری
باور نمیکنم تیغ این شعر را سروده است
دشتی ستاره باران، دشتی بنفشه کاری
عمری است چون سپیدار، از ناخنان آن یار
مانده ست بر تن من، زخمی به یادگاری
ای گنج نوشدارو، بر خستگان نظر کن
مرهم به دست و ما را، مجروح میگذاری...