- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
- بازدید: ۱۹۹۶
- شماره مطلب: ۸۸۷۰
-
چاپ
وا غریبا ز تو و جامهدریدن با من
دست خالی ز من و تار عبایش با تو
مژهای از من و خاک کف پایش با تو
زحمت روضهمان هم که فقط با زهراست
قندش از مادر تو، مزۀ چایش با تو
کاش میشد که در این یکدهه جان میدادیم
ضجه از ما زدن و مرثیههایش با تو
وا غریبا ز تو و جامهدریدن با من
وا حسینا ز من و سوز صدایش با تو
بین این روضه که پاگیر شدم فهمیدم
گریهاش از تو، دمش از تو و جایش با تو
مادرم گفت دم پنجره فولاد رضا
گوشهای در حرم کرببلایش با تو
یک سفر پای پیاده به زیارت با ما
یک سحر گریه در ایوان طلایش با تو
کاش میشد حرم عمهتان میرفتیم
آرزو از من و یک بار دعایش با تو
-
عشق اسطرلاب مردان خداست
هرچه بادا باد! اما عشق باد
عشق بادا، عشق بادا، عشق باد
جوهر این عاشقیها عشق باد
کار دنیا کار فردا عشق باد
عقل رفت و گفت تنها عشق باد
-
ز اوج شانۀ او آسمان به خاک افتاد
خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت
تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت
به دست قدرت خود، خلقتی شگفت آورد
گرفت پرده ز رویی، جهان گلستان ساخت
-
ماه پر آفتاب
دلی دارم و خانۀ بوتراب است
سری دارم و خاک عالیجناب است
عوض کرده روز و شبم جای خود را
که ماهی دمیده پر از آفتاب است
-
ارمنی آمد و مسلمان شد
گرچه سرگرم کسب و کارش بود
نان خور رزق کار و بارش بود
او که با عالم خودش میساخت
روز و شب با غم خودش میساخت
وا غریبا ز تو و جامهدریدن با من
دست خالی ز من و تار عبایش با تو
مژهای از من و خاک کف پایش با تو
زحمت روضهمان هم که فقط با زهراست
قندش از مادر تو، مزۀ چایش با تو
کاش میشد که در این یکدهه جان میدادیم
ضجه از ما زدن و مرثیههایش با تو
وا غریبا ز تو و جامهدریدن با من
وا حسینا ز من و سوز صدایش با تو
بین این روضه که پاگیر شدم فهمیدم
گریهاش از تو، دمش از تو و جایش با تو
مادرم گفت دم پنجره فولاد رضا
گوشهای در حرم کرببلایش با تو
یک سفر پای پیاده به زیارت با ما
یک سحر گریه در ایوان طلایش با تو
کاش میشد حرم عمهتان میرفتیم
آرزو از من و یک بار دعایش با تو