- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
- بازدید: ۴۱۸۸
- شماره مطلب: ۸۷۲۲
-
چاپ
آب از خودش خجل است
از ازل عشق، در دلم بوده
سایۀ بر سرم، علم بوده
خانۀ اولم حرم بوده
دست از تو چگونه بردارم؟
جز تو سرمایهای مگر دارم؟
هرکسی دلخوش است با چیزی
خوش نکرده دل مرا چیزی
جز غمت، چون مریدها چیزی
از تو غیر از کرم نمیخواهند
چون زیاد است، کم نمیخواهند
بچه بودم که کربلا رفتم
پا به پای بزرگها رفتم
تازه فهمیدهام کجا رفتم
بار دیگر «برات» میخواهم
سفر کائنات میخواهم
هر که نام حسین را برده
دست بر دامن خدا برده
درد را داده و دوا برده
نام تو نزد انبیاء، شفاست
ذکر من اسمه دواء خداست
غیرتت فاطمی، دلت حسنی است
نفست حیدری است، سوختنی است
خصلت خانواده، بی کفنی است
منتها فرق در کفنها هست
کفنت پاره پاره، صد تکه است!
اکبرت رفت، اصغرت هم رفت
ماند قولت، ولی سرت هم رفت
اسب از روی پیکرت هم رفت
پسر فاطمه ولی نفسی
نرود زیر بار هیچ کسی
تیر وقتی بلای جانت شد
آب شرمندۀ لبانت شد
خود جبریل، روضهخوانت شد
بعد از آن ماجرا فرات، گل است
آب شد، آب از خودش خجل است
لب زینب، رگ بریدۀ تو
پای در خاک و خون کشیدۀ تو
این مصائب ولی به دیدۀ تو
نیست چیزی به غیر زیبایی
به! به این صبر و این شکیبایی
کربلا، عالم وقوف شده
از غمت ماه در خسوف شده
کمی از غربتت، لهوف شده
روضههای تو قابل لمس است
غربتت اظهر من الشمس است
غم تو رزق سالمان باشد
شال مشکی مدالمان باشد
عشقبازی حلالمان باشد
تا محرم دقیقه میشمریم
تا تو هستی غم که را بخوریم؟
با تو از وقتی آشنا شدهایم
آرزومند کربلا شدهایم
دست بر دامن رضا شدهایم
که به دیدار آشنا برویم
بعد مشهد به کربلا برویم
-
بهشت
فرقی ندارد که جهنم یا بهشت است
هرجا که میگویم حسین، آنجا بهشت است
هر روز از این روضه به آن روضه دویده
حق دارد آنکه گفته این دنیا بهشت است
-
شمس و قمر
شیعه را عمری است دلخوش میکند، غم را ببین!
یازده ماهند حیرانش، محرم را ببین
بارها شمس و قمر را دیدهای، اما جدا
داخل یک قاب حالا هر دو با هم را ببین
-
خدا به ماه رسانده ست دست دریا را
چنان که وقت عطش جرعهای گوارا را
طلب کنید فقط ساقی العطاشا را
هنوز جای علامت به شانۀ پدر است
سپرده زیر علم دست صاحبش ما را
آب از خودش خجل است
از ازل عشق، در دلم بوده
سایۀ بر سرم، علم بوده
خانۀ اولم حرم بوده
دست از تو چگونه بردارم؟
جز تو سرمایهای مگر دارم؟
هرکسی دلخوش است با چیزی
خوش نکرده دل مرا چیزی
جز غمت، چون مریدها چیزی
از تو غیر از کرم نمیخواهند
چون زیاد است، کم نمیخواهند
بچه بودم که کربلا رفتم
پا به پای بزرگها رفتم
تازه فهمیدهام کجا رفتم
بار دیگر «برات» میخواهم
سفر کائنات میخواهم
هر که نام حسین را برده
دست بر دامن خدا برده
درد را داده و دوا برده
نام تو نزد انبیاء، شفاست
ذکر من اسمه دواء خداست
غیرتت فاطمی، دلت حسنی است
نفست حیدری است، سوختنی است
خصلت خانواده، بی کفنی است
منتها فرق در کفنها هست
کفنت پاره پاره، صد تکه است!
اکبرت رفت، اصغرت هم رفت
ماند قولت، ولی سرت هم رفت
اسب از روی پیکرت هم رفت
پسر فاطمه ولی نفسی
نرود زیر بار هیچ کسی
تیر وقتی بلای جانت شد
آب شرمندۀ لبانت شد
خود جبریل، روضهخوانت شد
بعد از آن ماجرا فرات، گل است
آب شد، آب از خودش خجل است
لب زینب، رگ بریدۀ تو
پای در خاک و خون کشیدۀ تو
این مصائب ولی به دیدۀ تو
نیست چیزی به غیر زیبایی
به! به این صبر و این شکیبایی
کربلا، عالم وقوف شده
از غمت ماه در خسوف شده
کمی از غربتت، لهوف شده
روضههای تو قابل لمس است
غربتت اظهر من الشمس است
غم تو رزق سالمان باشد
شال مشکی مدالمان باشد
عشقبازی حلالمان باشد
تا محرم دقیقه میشمریم
تا تو هستی غم که را بخوریم؟
با تو از وقتی آشنا شدهایم
آرزومند کربلا شدهایم
دست بر دامن رضا شدهایم
که به دیدار آشنا برویم
بعد مشهد به کربلا برویم