- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۱/۰۴
- بازدید: ۷۵۰۸
- شماره مطلب: ۸۳۶
-
چاپ
سر که آشفته شود، حوصله سر میآید
خبر آمد که ز معشوق، خبر میآید
ره گشایید که یارم ز سفر میآید
کاش میشد که ببافند کمی مویم را
آب و آیینه بیارید، پدر میآید
نه تو از عهدۀ این سوخته بر میآیی
نه دگر موی سرم تا به کمر میآید
جگرت بودم و درد تو گرفتارم کرد
غالباً درد به دنبال جگر میآید
راستی! گم شده سنجاق سرم، پیش تو نیست؟
سر که آشفته شود، حوصله سر میآید
هست پیراهنی از غارت آن شب به تنم
نیم عمّامه از آن بهر تو در میآید
به کسی ربط ندارد که ترا میبوسم
که به جز من ز پس کار تو بر میآید؟
راستی! هیچ خبردار شدی تب کردم؟
راستی! لاغری من به نظر میآید؟
راستی! هست به یادت دم چادر گفتی
دختر من! به تو چادر چقدر میآید
سرمهای را که تو از مکه خریدی، بردند
جای آن لختۀ خون روی بصر میآید
-
سلطان کربلا حسن است
دعای زندهدلان صبح و شام یا حسن است
که موی تیره و روی سپید با حسن است
حسین میشنوم هرچه یاحسن گویم
دو کوه هست ولی کوه بیصدا حسن است -
شور و شیرین
به یاد آن لب شیرین که مصطفی بوسید
ز پا درآورد آخر سرشک شور مرا
-
حاصل عمر
یک مصرع است حاصل عمری که داشتم:
یار آمد و گرفت و به بندم کشید و برد
-
بساط گریه
«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردۀ گزند مباد»
شنیدهام که گدا موج میزند به درت
سرای جود تو خالی ز مستمند مباد
سر که آشفته شود، حوصله سر میآید
خبر آمد که ز معشوق، خبر میآید
ره گشایید که یارم ز سفر میآید
کاش میشد که ببافند کمی مویم را
آب و آیینه بیارید، پدر میآید
نه تو از عهدۀ این سوخته بر میآیی
نه دگر موی سرم تا به کمر میآید
جگرت بودم و درد تو گرفتارم کرد
غالباً درد به دنبال جگر میآید
راستی! گم شده سنجاق سرم، پیش تو نیست؟
سر که آشفته شود، حوصله سر میآید
هست پیراهنی از غارت آن شب به تنم
نیم عمّامه از آن بهر تو در میآید
به کسی ربط ندارد که ترا میبوسم
که به جز من ز پس کار تو بر میآید؟
راستی! هیچ خبردار شدی تب کردم؟
راستی! لاغری من به نظر میآید؟
راستی! هست به یادت دم چادر گفتی
دختر من! به تو چادر چقدر میآید
سرمهای را که تو از مکه خریدی، بردند
جای آن لختۀ خون روی بصر میآید
بهتر از این هم میشد شعر گفت