- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۷/۰۱
- بازدید: ۳۳۹۰
- شماره مطلب: ۸۳۱۱
-
چاپ
روایت روشن
برپا شده است در دل من خیمۀ غمی
جانم! چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی
عمری است دلخوشم به همین غم که در جهان
غیر از غمت نداشتهام یار و همدمی
بر سیل اشک خانه بنا کردهام ولی
این بیت سست را نفروشم به عالمی
گفتی شکار آتش دوزخ نمیشود
چشمی که در عزای تو لب تر کند نمی
دستی به زلف دستۀ زنجیرزن بکش
آشفتهام میان صفوف منظّمی
میخوانیام به حکم روایات روشنی
میخواهمت مطابق آیات محکمی
ذی الحجّهاش درست به پایان نمیرسد
تقویم اگر نداشته باشد محرّمی
-
هوای انار
دلم گرفته، هوای بهار کرده دلم
هوای گریۀ بی اختیار کرده دلم
رها کن از لب بام آن دو بافه گیسو را
هوای یک شب دنبالهدار کرده دلم
-
بهار گم شده
آهم برای آینه داری که گم شده است
یاری که گم شده است، دیاری که گم شده است
تقویمها خزان به خزان زرد میشوند
در جستجوی بوی بهاری که گم شده است
-
سه پردۀ عشق، پردۀ سوم
میشود باز پردهای دیگر
پردهای سرخ، پردهای پرپر
پردهای، در میان آتش و دودپردهای، در میان خاکستر
ای فدای تو هم دل و هم جانمنم آنک حماسهای دیگر
روایت روشن
برپا شده است در دل من خیمۀ غمی
جانم! چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی
عمری است دلخوشم به همین غم که در جهان
غیر از غمت نداشتهام یار و همدمی
بر سیل اشک خانه بنا کردهام ولی
این بیت سست را نفروشم به عالمی
گفتی شکار آتش دوزخ نمیشود
چشمی که در عزای تو لب تر کند نمی
دستی به زلف دستۀ زنجیرزن بکش
آشفتهام میان صفوف منظّمی
میخوانیام به حکم روایات روشنی
میخواهمت مطابق آیات محکمی
ذی الحجّهاش درست به پایان نمیرسد
تقویم اگر نداشته باشد محرّمی