- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۱/۱۱
- بازدید: ۷۲۹۵
- شماره مطلب: ۸۱۹
-
چاپ
اسیر روی تو هر دم محرّمی دارد
هر آن کسی که نهان با تو عالمی دارد
به عمر نوح بیارزد اگر دمی دارد
به نامرادی گردون توجّهی نکند
ز گریه هر که بساط فراهمی دارد
شکایت من مسکین نمیرسد جایی
در این محیط که هر ناله محرمی دارد
گرفتهاند چو طفلان به گریه کام مرا
به هر بهانه دلم اشک نم نمیدارد
مزن به سینۀ من دست رد که این مسکین
درون این دل بشکسته عالمی دارد
نمیزند مژه بر هم قتیل روی نگار
چرا که پیش نظر باغ خرّمی دارد
هزار سال دگر بر تو گریه خواهم کرد
اسیر روی تو هر دم محرّمی دارد
تو بینیاز ز عشق هزار همچو منی
خداست عاشق تو کی دلت غمی دارد؟
طهارت همه زوّار تو ز زینب توست
چه کعبهای تو که اینگونه زمزمی دارد
-
سلطان کربلا حسن است
دعای زندهدلان صبح و شام یا حسن است
که موی تیره و روی سپید با حسن است
حسین میشنوم هرچه یاحسن گویم
دو کوه هست ولی کوه بیصدا حسن است -
شور و شیرین
به یاد آن لب شیرین که مصطفی بوسید
ز پا درآورد آخر سرشک شور مرا
-
حاصل عمر
یک مصرع است حاصل عمری که داشتم:
یار آمد و گرفت و به بندم کشید و برد
-
بساط گریه
«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردۀ گزند مباد»
شنیدهام که گدا موج میزند به درت
سرای جود تو خالی ز مستمند مباد
اسیر روی تو هر دم محرّمی دارد
هر آن کسی که نهان با تو عالمی دارد
به عمر نوح بیارزد اگر دمی دارد
به نامرادی گردون توجّهی نکند
ز گریه هر که بساط فراهمی دارد
شکایت من مسکین نمیرسد جایی
در این محیط که هر ناله محرمی دارد
گرفتهاند چو طفلان به گریه کام مرا
به هر بهانه دلم اشک نم نمیدارد
مزن به سینۀ من دست رد که این مسکین
درون این دل بشکسته عالمی دارد
نمیزند مژه بر هم قتیل روی نگار
چرا که پیش نظر باغ خرّمی دارد
هزار سال دگر بر تو گریه خواهم کرد
اسیر روی تو هر دم محرّمی دارد
تو بینیاز ز عشق هزار همچو منی
خداست عاشق تو کی دلت غمی دارد؟
طهارت همه زوّار تو ز زینب توست
چه کعبهای تو که اینگونه زمزمی دارد