- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۶/۰۱
- بازدید: ۲۵۸۳
- شماره مطلب: ۷۷۹۹
-
چاپ
مثل نخلی که فتاده است کنار دریا
از شرار دل من چشم ترم میسوزد
دل من بیشتر از زخم سرم میسوزد
مثل نخلی که فتاده است کنار دریا
دل گرفته شرر و چشم ترم میسوزد
بر غریبی حسین و حسن و زینب خویش
همچنان شمع دل شعلهورم میسوزد
تا به رخسارۀ عباس نگاهم افتاد
دیدم از غصه وجود پسرم میسوزد
چون به زینب نگرم، یاد کنم از زهرا
گوئیا فاطمه پیش نظرم میسوزد
اینقدر اشک نریزید عزیزان دلم
که من از آتش این غم، جگرم میسوزد
قدری از بستر من فاصله گیرید همه
هر یتیمی که بود دور و برم میسوزد
بستهام بار سفر، لیک خدا میداند
نگرم چون به شما بال و پرم میسوزد
ای« وفائی» به خدا تا ابدیت همه شب
همچنان ماه چراغ سحرم میسوزد
-
بیت ولایت بعد از او بیت الحزن شد
کوفه پس از حیدر فضای مبهمی داشت
آن شهر غم هر گوشه آثار غمی داشت
در کوچههای شهر غمآلود کوفه
هرجا یتیمی بود، حال درهمی داشت
-
پریشانی حسین
سلام ما به علی و نماز آخر او
به حال راز و نیاز و به دیدۀ تر او
سلام ما به علی و به عدل و ایمانش
سلام ما به رخ غرق خون و منبر او
-
نماز نافله
شبی که عشق به دستش، عنان راحله داشت
ز راه دور، یتیمی، نظر به قافله داشت
دلش به همره آن کاروان، سفر میکرد
ز کاروان اسیران اگر چه فاصله داشت
مثل نخلی که فتاده است کنار دریا
از شرار دل من چشم ترم میسوزد
دل من بیشتر از زخم سرم میسوزد
مثل نخلی که فتاده است کنار دریا
دل گرفته شرر و چشم ترم میسوزد
بر غریبی حسین و حسن و زینب خویش
همچنان شمع دل شعلهورم میسوزد
تا به رخسارۀ عباس نگاهم افتاد
دیدم از غصه وجود پسرم میسوزد
چون به زینب نگرم، یاد کنم از زهرا
گوئیا فاطمه پیش نظرم میسوزد
اینقدر اشک نریزید عزیزان دلم
که من از آتش این غم، جگرم میسوزد
قدری از بستر من فاصله گیرید همه
هر یتیمی که بود دور و برم میسوزد
بستهام بار سفر، لیک خدا میداند
نگرم چون به شما بال و پرم میسوزد
ای« وفائی» به خدا تا ابدیت همه شب
همچنان ماه چراغ سحرم میسوزد