- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۵/۰۱
- بازدید: ۷۳۲۰
- شماره مطلب: ۷۶۸۳
-
چاپ
بزن نقارۀ دل را
کسی میآید از بالا، کسی میآید از برتر
کسی میآید از فردوس و از عرش کرم پرور
کسی میآید از لوح و قلم، از کرسی و منبر
کسی که جنسش از جنس سبو و ساقی و ساغر
چه مولایی/ چه آقایی/ چه کرّی و چه فرّی/ وه، چه اعجاز دلارآرایی/ چه نور
عرش پیمایی/ ز بطن نجمه زهره زادهای، فزرند زهرایی/ و از موسی بن جعفر
میرسد روی زمین عیسا مسیحایی!
ببین شد باز مروارید در جوف صدف لبریز
ببین کروبیان در بارگاهش صف به صف لبریز
دوباره سینهها از شادی و شوق و شعف لبریز
دل احمد پر از شور و دل شاه نجف لبریز
سخا آمد/ عطا آمد/ دعا آمد/ دوا آمد/ خدای خوبی و رأفت، به درد دل شفا
آمد/ تمام انبیا او شد، در این دولتسرا آمد/ الا یا اهل عالم؛ شه؛ علی
موسی الرضا آمد!
کسی آمد که از عالم ربوده عقل و هوش و دل
به سمت گنبد عرشی او روح هنر سائل
به وصفش شاعران و واژههاشان مانده اندر گل
امام صادقش مداح و شد روح الامین دعبل
رضا قرآن/ رضا فرقان/ رضا سلطان/ رضا رضوان/ رضا بر پیکر دین جان/ رضا
رحمت/ رضا رحمان/ رضا شرط ورود بنده در توحید و در ایمان!
شبی دیدم شدم مرغی و بر بامش کبوتروار
به دستم جارویی دادند و من آن لحظه نوکروار
غبار غم زدودم از همه خروارها، خروار
برای زائرش، آقا دعا میکرد مادروار
یکی شاه و همه نوکر/ یکی حیدر، همه قنبر/ یکی با دیدگان تر شفا میخواست
از او با دلی مضطر/یکی میگفت ای آقا و ای سرور/ مزار مادرت زهرا کجا
مخفی شده آخر؟
سلام من به آن زائر که شد یکباره مهمانش
به آن مرد مسیحی که نمود آقا مسلمانش
به جبرییلی که بوده خادم درگاه و دربانش
به آن آهو که مولا خود ضمانت کرده از جانش
رضا درد است و درمانم/ رضا آغاز و پایانم/ به آقایی او مومن، به دست او
مسلمانم/ رضا گلدستههای مرقدش سیمای رضوانم/ رضا جانم/ رضا جانم/ رضا
طوبای ایرانم!
سه ساله دختری گم شد کنار صحن گوهرشاد
همینکه مادرش، با چشم گریان در پیاش افتاد
یکی فریاد زد: مادر! -کنار پنجره فولاد-
بیا، این نازدانه دخترت، آقا شفایش داد
دخیل ای شاه خوبیها/ دخیل ای بضعۀ زهرا/ به استشفای آلامم/ بزن نوکر/
بزن نقارۀ دل را/ ز راه دور دارم محضرت شاه خراسانم/سلام آقا/ سلام
آقا/ شب میلاد توست اما/ بخوان روضه/ بگو یابن الشبیب و روضۀ جد غریبت
را نما برپا!
-
دردهای بی شمار
هرکسی با هر عقیده، هرکسی با هر مرام
راه افتاده برای خاکبوسی امام
آمدند از شیعه و سنی و نصرانی و گبر
پا به پای اربعینیها به قصد یک سلام
-
آب همچون کربلا در خانهات نایاب شد
ای که بر جودت سلیمان نبی رو میزند
روبروی گنبد تو نوح زانو میزند
صحن و ایوان تو را جبرئیل جارو میزند
شمع عمرت در جوانی از چه سو سو میزند؟
-
به حجره روضۀ عطشان کربلا داری
تویی که جود و عطا بر امامها داری
چقدر لطف و سخاوت برای ما داری؟
جواد فاطمه، ارث از کریمِ او بردی
غریبِ خانه شدن را ز مجتبا داری
-
عرش فتاده از فرس
کاش کمی صرف خدا میشدم
از همه جز خدا، جدا میشدم
کاش که با نعرۀ «قوموا الیه»
علیه نفس خویش پا میشدم
بزن نقارۀ دل را
کسی میآید از بالا، کسی میآید از برتر
کسی میآید از فردوس و از عرش کرم پرور
کسی میآید از لوح و قلم، از کرسی و منبر
کسی که جنسش از جنس سبو و ساقی و ساغر
چه مولایی/ چه آقایی/ چه کرّی و چه فرّی/ وه، چه اعجاز دلارآرایی/ چه نور
عرش پیمایی/ ز بطن نجمه زهره زادهای، فزرند زهرایی/ و از موسی بن جعفر
میرسد روی زمین عیسا مسیحایی!
ببین شد باز مروارید در جوف صدف لبریز
ببین کروبیان در بارگاهش صف به صف لبریز
دوباره سینهها از شادی و شوق و شعف لبریز
دل احمد پر از شور و دل شاه نجف لبریز
سخا آمد/ عطا آمد/ دعا آمد/ دوا آمد/ خدای خوبی و رأفت، به درد دل شفا
آمد/ تمام انبیا او شد، در این دولتسرا آمد/ الا یا اهل عالم؛ شه؛ علی
موسی الرضا آمد!
کسی آمد که از عالم ربوده عقل و هوش و دل
به سمت گنبد عرشی او روح هنر سائل
به وصفش شاعران و واژههاشان مانده اندر گل
امام صادقش مداح و شد روح الامین دعبل
رضا قرآن/ رضا فرقان/ رضا سلطان/ رضا رضوان/ رضا بر پیکر دین جان/ رضا
رحمت/ رضا رحمان/ رضا شرط ورود بنده در توحید و در ایمان!
شبی دیدم شدم مرغی و بر بامش کبوتروار
به دستم جارویی دادند و من آن لحظه نوکروار
غبار غم زدودم از همه خروارها، خروار
برای زائرش، آقا دعا میکرد مادروار
یکی شاه و همه نوکر/ یکی حیدر، همه قنبر/ یکی با دیدگان تر شفا میخواست
از او با دلی مضطر/یکی میگفت ای آقا و ای سرور/ مزار مادرت زهرا کجا
مخفی شده آخر؟
سلام من به آن زائر که شد یکباره مهمانش
به آن مرد مسیحی که نمود آقا مسلمانش
به جبرییلی که بوده خادم درگاه و دربانش
به آن آهو که مولا خود ضمانت کرده از جانش
رضا درد است و درمانم/ رضا آغاز و پایانم/ به آقایی او مومن، به دست او
مسلمانم/ رضا گلدستههای مرقدش سیمای رضوانم/ رضا جانم/ رضا جانم/ رضا
طوبای ایرانم!
سه ساله دختری گم شد کنار صحن گوهرشاد
همینکه مادرش، با چشم گریان در پیاش افتاد
یکی فریاد زد: مادر! -کنار پنجره فولاد-
بیا، این نازدانه دخترت، آقا شفایش داد
دخیل ای شاه خوبیها/ دخیل ای بضعۀ زهرا/ به استشفای آلامم/ بزن نوکر/
بزن نقارۀ دل را/ ز راه دور دارم محضرت شاه خراسانم/سلام آقا/ سلام
آقا/ شب میلاد توست اما/ بخوان روضه/ بگو یابن الشبیب و روضۀ جد غریبت
را نما برپا!