- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۵/۰۱
- بازدید: ۲۶۳۱۴
- شماره مطلب: ۷۶۴۸
-
چاپ
اشکهای روضهام، بود و نبودم را گرفت
ذره ذره معصیت کل وجودم را گرفت
بندۀ دنیا شدن، بال صعودم را گرفت
خواستم وارد شوم بر اهل توبه، ناگهان
مشکلی عارض شد و راه ورودم را گرفت
من ضرر از آرزوهای بلندم دیدهام
غافل از محشر شدن یک عمر، سودم را گرفت
وای از بی خیری این چشم بی تقوا شده
اشکهای روضهام، بود و نبودم را گرفت
عهد بستم با امام عصر خود آدم شوم
غفلتم، قولی که بر او داده بودم را گرفت
غافل از صاحب زمان سرگرم کار خود شدم
کم کم این غافل شدن حال سجودم را گرفت
من زمین افتادهام اما به دادم میرسد
آنکه مهرش روز اول تار و پودم را گرفت
روزگاری میشود نام حسین بن علی
با دعای فاطمه گفت و شنودم را گرفت
جان فدای خواهری که ناله زد در قتلگاه
خون پاک حنجرت کل وجودم را گرفت
خوب شد زهرا ندید و خوب شد حیدر ندید
سایۀ دست کسی روی کبودم را گرفت
-
مور و سلیمان
وقتی گناه شهر مرا از تو دور کرد
باید برات کرب و بلا جفت و جور کرد
صد بار عقل از سر من رفت، چون نسیم
از سوی کربلای تو یک بار عبور کرد
-
زینت دوش تو حسین و حسن
شمس رویت همیشه تابنده است
ابرویت ذوالفقار برنده است
دلت از مهر و عشق آکنده است
نام احمد تو را برازنده است
یا محمد، که هر دو زیبنده است
-
تو بزرگی و مرام تو نبخشیدن نیست
رنگ از چهره پریده است، خودت میدانی
عرق شرم چکیده است، خودت میدانی
پشت این خانه گدا آمده و با گریه
دست یاری طلبیده است، خودت میدانی
-
کرب و بلاییام کن
بر نفس خود دچارم، یابن الحسن اغثنی
عبدی خرابکارم، یابن الحسن اغثنی
در غفلت از قیامت، با شعلۀ جهالت
آتش گرفته بارم، یابن الحسن اغثنی
اشکهای روضهام، بود و نبودم را گرفت
ذره ذره معصیت کل وجودم را گرفت
بندۀ دنیا شدن، بال صعودم را گرفت
خواستم وارد شوم بر اهل توبه، ناگهان
مشکلی عارض شد و راه ورودم را گرفت
من ضرر از آرزوهای بلندم دیدهام
غافل از محشر شدن یک عمر، سودم را گرفت
وای از بی خیری این چشم بی تقوا شده
اشکهای روضهام، بود و نبودم را گرفت
عهد بستم با امام عصر خود آدم شوم
غفلتم، قولی که بر او داده بودم را گرفت
غافل از صاحب زمان سرگرم کار خود شدم
کم کم این غافل شدن حال سجودم را گرفت
من زمین افتادهام اما به دادم میرسد
آنکه مهرش روز اول تار و پودم را گرفت
روزگاری میشود نام حسین بن علی
با دعای فاطمه گفت و شنودم را گرفت
جان فدای خواهری که ناله زد در قتلگاه
خون پاک حنجرت کل وجودم را گرفت
خوب شد زهرا ندید و خوب شد حیدر ندید
سایۀ دست کسی روی کبودم را گرفت