- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۵/۰۱
- بازدید: ۱۸۵۴
- شماره مطلب: ۷۶۲۸
-
چاپ
کینۀ دیرینه
قلّۀ ماه مبارک، لیله القدر نبی است
فاتح قلّه یقیناً، لیله البدر علی است
روح و جان لیله القدر نبی هم، فاطمه است
علت پیروزی بدر علی هم، فاطمه است
این شب بدر علی، این باده، جام کوثر است
ذکر زهرا، یاامیرالمؤمنین یا حیدر است
چیست طوفانی که آمد در شب بدر علی
این همان ذکری که شد ذکر شب قدر علی
ذکر یا زهرا و یا حیدر به لبهای ملک
چون نسیمی میوزد از اهل جنت بر فلک
اصلها ثابت حکایت کرد، ریشه با علی است
بدر ثابت کرد، نصرت چون همیشه با علی است
چون علی را دید، پیغمبر به دوشش، مشکها
همچو باران ریخت، از شوقش، به رویش، اشکها
یادم آمد روضهای، از اشک ساقی حسین
مشک ساقی پیمبر، مشک ساقی حسین
نصرت حیدر کجا و نینوا، عباس، آه
بدریون سیراب اما کربلا، عباس، آه
کودکان در خیمه میگویند ساقی! العطش
بهر اصغر آب میجویند، ساقی! العطش
تشنه لب طفل رباب و وای از قحطی آب
آب، نایاب و عتاب و وای از قحطی آب
چشم سالار حرم را دور دیدند، کوفیان
پس بساط بغض خود را جور دیدند، کوفیان
بغض روز بدر آمد، دستها سیلی شدند
کینۀ دیرینه آمد، چهرهها نیلی شدند
-
سرمایۀ محبت
ماییم و انس و الفت تو یا اباالجواد
در جان ماست محنت تو یا اباالجواد
با اذن فاطمه به دل ما رسیده است
سرمایۀ محبت تو یا اباالجواد
-
جگر تشنۀ او ذکر انا العطشان داشت
باز هم بر دل مظلوم، شرر افتاده
باز هم شعلۀ زهری به جگر افتاده
اینهمه زجر بر این جسم جوانش ندهید
وسط حجره جواد است، به سر افتاده
-
بوی کربلا
در سینه دوباره ابتلا میآید
غم باز به اردوی ولا میآید
دلهای شکسته کاظمینی شده است
اینجاست که بوی کربلا میآید
-
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره حجرۀ دربسته، باز کرب و بلا
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره مارگزیده، دوباره پاره جگر
خدا! چه میگذرد بر جواد ابن رضا
کینۀ دیرینه
قلّۀ ماه مبارک، لیله القدر نبی است
فاتح قلّه یقیناً، لیله البدر علی است
روح و جان لیله القدر نبی هم، فاطمه است
علت پیروزی بدر علی هم، فاطمه است
این شب بدر علی، این باده، جام کوثر است
ذکر زهرا، یاامیرالمؤمنین یا حیدر است
چیست طوفانی که آمد در شب بدر علی
این همان ذکری که شد ذکر شب قدر علی
ذکر یا زهرا و یا حیدر به لبهای ملک
چون نسیمی میوزد از اهل جنت بر فلک
اصلها ثابت حکایت کرد، ریشه با علی است
بدر ثابت کرد، نصرت چون همیشه با علی است
چون علی را دید، پیغمبر به دوشش، مشکها
همچو باران ریخت، از شوقش، به رویش، اشکها
یادم آمد روضهای، از اشک ساقی حسین
مشک ساقی پیمبر، مشک ساقی حسین
نصرت حیدر کجا و نینوا، عباس، آه
بدریون سیراب اما کربلا، عباس، آه
کودکان در خیمه میگویند ساقی! العطش
بهر اصغر آب میجویند، ساقی! العطش
تشنه لب طفل رباب و وای از قحطی آب
آب، نایاب و عتاب و وای از قحطی آب
چشم سالار حرم را دور دیدند، کوفیان
پس بساط بغض خود را جور دیدند، کوفیان
بغض روز بدر آمد، دستها سیلی شدند
کینۀ دیرینه آمد، چهرهها نیلی شدند