- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۵/۰۱
- بازدید: ۶۳۳۰
- شماره مطلب: ۷۶۰۷
-
چاپ
مثل محاسن تو شده گیسویم سپید
آرام دل ستاره هفت آسمان من
آتش مزن به هر قدم خود به جان من
آهستهتر برو که تماشا کنم تو را
دامن مکش ز دست من ای مهربان من
این نالههای بی کسیات میکشد مرا
ذکر انا الغریب تو برده توان من
از بس عطش ز حنجر تو شعله میکشد
داغی بوسه مانده به روی لبان من
این بار خم شدن ز تو بوسه ز خواهرت
گودال بوسه با من و قد کمان من
مثل محاسن تو شده گیسویم سپید
آید بلای روی تو بر گیسوان من
خنجر چرا به پیرهن کهنه میکشی؟
واضح بگو چه میشود ای همزبان من
حیف لب تو نیست که نیزه خورش کنی
کمتر بده گلوی سپیدت نشان من
اینان لگد پرانیشان مثل کوچه است
بگذار تا سپر بشود استخوان من
-
صلابت حیدری
تاج امامت است به روی سر شما
خیل ملائکند به دور و بر شما
قربان چهرهات که تجلی مصطفاست
قربان آن صلابت چون حیدر شما
-
پسر سوم زهرای تو، عبّاس شده
سحر مکه صفای دگری پیدا کرد
ناله سوخته دلها، اثری پیدا کرد
کعبه میخواست که دل را ز بتان پاک کند
دید فرزند خلیل و جگری پیدا کرد
-
آیههای کوثر
برخیز ای جوان! سر خود بر زمین مکش
تو زخم دیدهای، پر خود بر زمین مکش
ای مادریتر از همه، کم دست و پا بزن
پهلو شبیه مادر خود بر زمین مکش
-
خسوف قمر
عدهای بی سر و پا دور و برش خندیدند
پاسخ ناله و سوز و جگرش، خندیدند
مادری بود و جوان مرگ شد و آخر کار
همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند
مثل محاسن تو شده گیسویم سپید
آرام دل ستاره هفت آسمان من
آتش مزن به هر قدم خود به جان من
آهستهتر برو که تماشا کنم تو را
دامن مکش ز دست من ای مهربان من
این نالههای بی کسیات میکشد مرا
ذکر انا الغریب تو برده توان من
از بس عطش ز حنجر تو شعله میکشد
داغی بوسه مانده به روی لبان من
این بار خم شدن ز تو بوسه ز خواهرت
گودال بوسه با من و قد کمان من
مثل محاسن تو شده گیسویم سپید
آید بلای روی تو بر گیسوان من
خنجر چرا به پیرهن کهنه میکشی؟
واضح بگو چه میشود ای همزبان من
حیف لب تو نیست که نیزه خورش کنی
کمتر بده گلوی سپیدت نشان من
اینان لگد پرانیشان مثل کوچه است
بگذار تا سپر بشود استخوان من