مشخصات شعر

شهریار ملک ری

ای حریمت رشک جنّات النّعیم

ای دل اهل تولاّیت حریم

 

نسل طاها، زادۀ و المرسلات

نجل بسم الله رحمان الرّحیم

 

مشعل انّا هدیناه السّبیل

طلعت مرآت الله الحکیم

 

زائر کوی تو عیسای مسیح

آستانت طور موسای کلیم

 

زینت عرش خداوند ودود

از چه در شهر ری گشتی مقیم

 

با تجلاّی تو از ظلمت چه باک

در تولاّی تو از آتش چه بیم

 

یاد تو یاد خداوند و رسول

خطّ تو خطّ صراط المستقیم

 

دور صحنین تو با صوت ملیح

این ندا پیوسته خیزد از نسیم

 

یا کریم ابن کریم ابن کریم

یا ابالقاسم و یا عبدالعظیم

 

شهر ری که از تو گرفته احترام

قبر تو کعبه، حرم بیت الحرام

 

بر رواق قبر و خدّامت درود

بر مزار و صحن و زوّارت سلام

 

فیض جوشد از حریمت روز و شب

نور خیزد از مزارت صبح و شام

 

کاروان دل شده لبّیک گو

دور صحنین تو می‌‌گردد مدام

 

تا قیامت بر تمام اهل ری

سایۀ گلدسته‌هایت مستدام

 

هر که آید در کنار تربتت

می‌رسد بوی بقیعش بر مشام

 

هر چه خواندم در ثنایت نارسا

هر چه گفتم در مدیحت ناتمام

 

یا کریم ابن کریم ابن کریم

یا ابالقاسم و یا عبدالعظیم

 

 

تا مکان در قلب ایران کرده‌ای

شهر ری را کعبۀ جان کرده‌ای

 

خاک پاک شهر ری را سر به سر

با قدوم خود گلستان کرده‌ای

 

گنبد و گلدسته‌های خویش را

شمع جمع اهل ایمان کرده‌ای

 

سال‌ها از فتنۀ عبّاسیان

رو به صحرا و بیابان کرده‌ای

 

روز و شب بر غربت اجداد خویش

خون دل جاری به دامان کرده‌ای

 

نام خود را ‌ای غریب شهر ری

سال‌ها از خلق پنهان کرده‌ای

 

با وجود فتنۀ اهل جحیم

شهر ری را باغ رضوان کرده‌ای

 

زخم دل‌ها را تو مرهم بوده ای

درد جان‌ها را تو درمان کرده‌ای

 

یا کریم ابن کریم ابن کریم

یا ابالقاسم و یا عبدالعظیم

 

ای تماشایت تماشای حسن

در تو پیدا روری زیبای حسن

 

قامتت سرو دل آرای حسین

طلعتت مرآت سیمای حسن

 

باغ حسنت جنّت اهل بهشت

سرو قدّت قدّ و بالای حسن

 

هم تولاّیت تولاّی علی

هم تجلاّیت تجلاّی حسن

 

میوه‌ای از بوستان مصطفی

پاره‌ای از کلّ اعضای حسن

 

بهترینی در جمال و در کمال

برترینی بین ابنای حسن

 

اختری تابنده از برج ولا

گوهر نابی ز دریای حسن

 

خوش بود تا خوانم این ترجیع را

بین زوّارت به آوای حسن

 

یا کریم ابن کریم ابن کریم

یا ابالقاسم و یا عبدالعظیم

 

ای چراغ آسمان‌ها در زمین

روشنی بخش دل اهل یقین

 

لالۀ گلزار ختم الانبیا

سرو بستان امیرالمؤمنین

 

زائرت روز و شب فوج ملک

پرده‌دارت حضرت روح الامین

 

انس و جان آرد به تو روی نیاز

دسته دسته از یسار و از یمین

 

سوره‌های مصحف رخسار تو

طا و ‌ها و حا و میم و یا و سین

 

پای خدّام تو بر چشم ملک

فرش زوّار تو بال حور عین

 

روز و شب بر زائرت آید ندا

فادخلوها بسلامٍ آمنین

 

ای سپهر معرفت در قلب خاک

ای تو را دست حسن در آستین

 

یا کریم ابن کریم ابن کریم

یا ابالقاسم و یا عبدالعظیم

 

تو سپهر منزلت را اختری

تو به دریای فضیلت گوهری

 

شهریار ملک ری در شهر ری

سیّد اولاد سبط اکبری

 

گر ولی الله فرمودت ولیّ

در مقام خود ولایت پروری

 

گنبد زرّین تو گوید که تو

خلق را از خاک ری روشنگری

 

در کمال و زهد و تقوی و شرف

شاهد شخصیّت پیغمبری

 

هم ولی اولیای کبریا

هم شفیع دوستان در محشری

 

هر چه می‌‌گویم به وصفت نارساست

هر چه می‌خوانم از آن بالاتری

 

بوستان سرخ عصمت را گلی

نخل سرسبز ولایت را بری

 

مادر گیتی نیارد مثل تو

جز که آرد مجتبای دیگری

 

یا کریم ابن کریم ابن کریم

یا ابالقاسم و یا عبدالعظیم

 

دیدن ختم رسل دیدار توست

شاهد حسن حسن رخسار توست

 

خوبرویان گلستان بهشت

نرگس بیمارشان بیمار توست

 

جان کلافی روی دست مشتری

دل اسیر بردۀ بازار توست

 

منطق و فقه و روایات و حدیث

در حقیقت زنده از گفتار توست

 

آفتاب رحمت پروردگار

جلوه گر در سایه دیوار توست

 

باغ جنّت با همه زیبائیش

روز محشر عاشق زوّار توست

 

دست تو دریای امواج کرم

جام اهل معرفت سرشار توست

 

باشد از دنیا و عقبی خوب‌تر

اینکه «میثم» شاعر دربار توست

 

یا کریم ابن کریم ابن کریم

یا ابالقاسم و یا عبدالعظیم

 

شهریار ملک ری

ای حریمت رشک جنّات النّعیم

ای دل اهل تولاّیت حریم

 

نسل طاها، زادۀ و المرسلات

نجل بسم الله رحمان الرّحیم

 

مشعل انّا هدیناه السّبیل

طلعت مرآت الله الحکیم

 

زائر کوی تو عیسای مسیح

آستانت طور موسای کلیم

 

زینت عرش خداوند ودود

از چه در شهر ری گشتی مقیم

 

با تجلاّی تو از ظلمت چه باک

در تولاّی تو از آتش چه بیم

 

یاد تو یاد خداوند و رسول

خطّ تو خطّ صراط المستقیم

 

دور صحنین تو با صوت ملیح

این ندا پیوسته خیزد از نسیم

 

یا کریم ابن کریم ابن کریم

یا ابالقاسم و یا عبدالعظیم

 

شهر ری که از تو گرفته احترام

قبر تو کعبه، حرم بیت الحرام

 

بر رواق قبر و خدّامت درود

بر مزار و صحن و زوّارت سلام

 

فیض جوشد از حریمت روز و شب

نور خیزد از مزارت صبح و شام

 

کاروان دل شده لبّیک گو

دور صحنین تو می‌‌گردد مدام

 

تا قیامت بر تمام اهل ری

سایۀ گلدسته‌هایت مستدام

 

هر که آید در کنار تربتت

می‌رسد بوی بقیعش بر مشام

 

هر چه خواندم در ثنایت نارسا

هر چه گفتم در مدیحت ناتمام

 

یا کریم ابن کریم ابن کریم

یا ابالقاسم و یا عبدالعظیم

 

 

تا مکان در قلب ایران کرده‌ای

شهر ری را کعبۀ جان کرده‌ای

 

خاک پاک شهر ری را سر به سر

با قدوم خود گلستان کرده‌ای

 

گنبد و گلدسته‌های خویش را

شمع جمع اهل ایمان کرده‌ای

 

سال‌ها از فتنۀ عبّاسیان

رو به صحرا و بیابان کرده‌ای

 

روز و شب بر غربت اجداد خویش

خون دل جاری به دامان کرده‌ای

 

نام خود را ‌ای غریب شهر ری

سال‌ها از خلق پنهان کرده‌ای

 

با وجود فتنۀ اهل جحیم

شهر ری را باغ رضوان کرده‌ای

 

زخم دل‌ها را تو مرهم بوده ای

درد جان‌ها را تو درمان کرده‌ای

 

یا کریم ابن کریم ابن کریم

یا ابالقاسم و یا عبدالعظیم

 

ای تماشایت تماشای حسن

در تو پیدا روری زیبای حسن

 

قامتت سرو دل آرای حسین

طلعتت مرآت سیمای حسن

 

باغ حسنت جنّت اهل بهشت

سرو قدّت قدّ و بالای حسن

 

هم تولاّیت تولاّی علی

هم تجلاّیت تجلاّی حسن

 

میوه‌ای از بوستان مصطفی

پاره‌ای از کلّ اعضای حسن

 

بهترینی در جمال و در کمال

برترینی بین ابنای حسن

 

اختری تابنده از برج ولا

گوهر نابی ز دریای حسن

 

خوش بود تا خوانم این ترجیع را

بین زوّارت به آوای حسن

 

یا کریم ابن کریم ابن کریم

یا ابالقاسم و یا عبدالعظیم

 

ای چراغ آسمان‌ها در زمین

روشنی بخش دل اهل یقین

 

لالۀ گلزار ختم الانبیا

سرو بستان امیرالمؤمنین

 

زائرت روز و شب فوج ملک

پرده‌دارت حضرت روح الامین

 

انس و جان آرد به تو روی نیاز

دسته دسته از یسار و از یمین

 

سوره‌های مصحف رخسار تو

طا و ‌ها و حا و میم و یا و سین

 

پای خدّام تو بر چشم ملک

فرش زوّار تو بال حور عین

 

روز و شب بر زائرت آید ندا

فادخلوها بسلامٍ آمنین

 

ای سپهر معرفت در قلب خاک

ای تو را دست حسن در آستین

 

یا کریم ابن کریم ابن کریم

یا ابالقاسم و یا عبدالعظیم

 

تو سپهر منزلت را اختری

تو به دریای فضیلت گوهری

 

شهریار ملک ری در شهر ری

سیّد اولاد سبط اکبری

 

گر ولی الله فرمودت ولیّ

در مقام خود ولایت پروری

 

گنبد زرّین تو گوید که تو

خلق را از خاک ری روشنگری

 

در کمال و زهد و تقوی و شرف

شاهد شخصیّت پیغمبری

 

هم ولی اولیای کبریا

هم شفیع دوستان در محشری

 

هر چه می‌‌گویم به وصفت نارساست

هر چه می‌خوانم از آن بالاتری

 

بوستان سرخ عصمت را گلی

نخل سرسبز ولایت را بری

 

مادر گیتی نیارد مثل تو

جز که آرد مجتبای دیگری

 

یا کریم ابن کریم ابن کریم

یا ابالقاسم و یا عبدالعظیم

 

دیدن ختم رسل دیدار توست

شاهد حسن حسن رخسار توست

 

خوبرویان گلستان بهشت

نرگس بیمارشان بیمار توست

 

جان کلافی روی دست مشتری

دل اسیر بردۀ بازار توست

 

منطق و فقه و روایات و حدیث

در حقیقت زنده از گفتار توست

 

آفتاب رحمت پروردگار

جلوه گر در سایه دیوار توست

 

باغ جنّت با همه زیبائیش

روز محشر عاشق زوّار توست

 

دست تو دریای امواج کرم

جام اهل معرفت سرشار توست

 

باشد از دنیا و عقبی خوب‌تر

اینکه «میثم» شاعر دربار توست

 

یا کریم ابن کریم ابن کریم

یا ابالقاسم و یا عبدالعظیم

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×