- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۴/۰۱
- بازدید: ۱۸۱۳
- شماره مطلب: ۷۳۲۸
-
چاپ
لذت مستانه
در خشکسالیام به گلستان رسیدهام
قحطی زده به رحمت باران رسیدهام
عمری است غرق لذت مستانه بودهام
امشب ببین که زار و پشیمان رسیدهام
در را به روی بندۀ خود وا نمیکنی؟
حالا که سر به زیر و پریشان رسیدهام
مانند طفل گمشدهای هستمای حبیب
در پشت خانه خسته و گریان رسیدهام
آب از سرم گذشته و خشکیده چشمهام
دست مرا بگیر، به پایان رسیدهام
آغوش باز و گرم تو باعث شده اگر
تا کویتای کریم شتابان رسیدهام
از بندگی و ذکر و دعا دور بودهام
با لطف اهل بیت به قرآن رسیدهام
حالم اگر بد است، ولی شکر حق که بر
ماه بکاء بر شه عریان رسیدهام
دل مردهام اگرچه ولی خوب میشوم
تازه به روضۀ شه عطشان رسیدهام
این تشنگی کجا و لب تشنۀ حسین
آیا به درک روضۀ جانان رسیدهام؟
خواهر دوید سوی برادر به ناله گفت:
تا قتلگاه زخمی و بی جان رسیدهام
ای صید دست و پا زده در خون بلند شو
من را ببین که پاره گریبان رسیدهام
-
خادمی خانهات با خضر و نوح و آدم است
پشت میخانه نشستم، غرق شور و شادیام
از خراب آباد این دل در پی آبادیام
هرکسی پرسید از نام و تبار و شهرتم
سینه را کردم سپر گفتم که عبدالهادیام
-
میرسد بوی ماه غصه و غم
کوری چشم دشمنان بتول
ربّ تو را خوانده جان و نفس رسول
گفت احمد که حج و صوم و صلاه
با ولای تو میشود مقبول
-
رزق نوکر
شکر خدا زهرا دوباره رزق این نوکر نوشت
با دست بشکسته مرا روزیخور این در نوشت
هرگز نمیکردم گمان اینجا مرا راهم دهند
نام مرا در بین نوکرها خودش آخر نوشت
-
کربلایم نمیبری؟
روسیاه آمدم، فقیر توام
تشنۀ جامی از غدیر توام
در دو عالم شریف و محترمم
تا زمانی که من حقیر توام
لذت مستانه
در خشکسالیام به گلستان رسیدهام
قحطی زده به رحمت باران رسیدهام
عمری است غرق لذت مستانه بودهام
امشب ببین که زار و پشیمان رسیدهام
در را به روی بندۀ خود وا نمیکنی؟
حالا که سر به زیر و پریشان رسیدهام
مانند طفل گمشدهای هستمای حبیب
در پشت خانه خسته و گریان رسیدهام
آب از سرم گذشته و خشکیده چشمهام
دست مرا بگیر، به پایان رسیدهام
آغوش باز و گرم تو باعث شده اگر
تا کویتای کریم شتابان رسیدهام
از بندگی و ذکر و دعا دور بودهام
با لطف اهل بیت به قرآن رسیدهام
حالم اگر بد است، ولی شکر حق که بر
ماه بکاء بر شه عریان رسیدهام
دل مردهام اگرچه ولی خوب میشوم
تازه به روضۀ شه عطشان رسیدهام
این تشنگی کجا و لب تشنۀ حسین
آیا به درک روضۀ جانان رسیدهام؟
خواهر دوید سوی برادر به ناله گفت:
تا قتلگاه زخمی و بی جان رسیدهام
ای صید دست و پا زده در خون بلند شو
من را ببین که پاره گریبان رسیدهام