- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۲۳۲۳
- شماره مطلب: ۷۱۳۹
-
چاپ
غروب سپیده
کوچکترین امام مصیبت کشیده است
از بازماندگان غروب سپیده است
از بس که گریه کرده، سرش درد میکند
اندازۀ تمام حرم داغ دیده است
در قاب چشم او که همیشه ز خون تر است
تصویری از جنازۀ مَشکی دریده است
بر پای او نشان اسیری نشسته است
از بس به روی خار مغیلان دویده است
جشن و سرور و شادی و سنگ و سر امام
فهم کسی نمیرسد آنجا چه دیده است
ویرانهها و قصۀ یک دختر اسیر
او هم خجل ز روی مه آن شهیده است
این خاندان به نام علی پر تعصبند
او ناسزا به نام علی هم شنیده است
-
مردی آمد ز خانوادۀ نور
باز هم طبع دل شکوفا شد
بزم عشق و طرب مهیا شد
مردی آمد ز خانوادۀ نورمهر او در دل همه جا شد
-
یعقوبهای چشم من
دارد دوباره سینه زنت گریه میکند
از غصۀ نیامدنت گریه میکندیعقوبهای چشم من عمری است ای عزیز
دارد برای پیرهنت گریه میکند -
فرصت عاشوراها
ترک ما کردهای ای ساکن در صحراها
بی تو آرام نگیرند دل دریاهامهر هرکس به دل ما ننشسته بی تو
مهربان دلم، آقای همه آقاها
غروب سپیده
کوچکترین امام مصیبت کشیده است
از بازماندگان غروب سپیده است
از بس که گریه کرده، سرش درد میکند
اندازۀ تمام حرم داغ دیده است
در قاب چشم او که همیشه ز خون تر است
تصویری از جنازۀ مَشکی دریده است
بر پای او نشان اسیری نشسته است
از بس به روی خار مغیلان دویده است
جشن و سرور و شادی و سنگ و سر امام
فهم کسی نمیرسد آنجا چه دیده است
ویرانهها و قصۀ یک دختر اسیر
او هم خجل ز روی مه آن شهیده است
این خاندان به نام علی پر تعصبند
او ناسزا به نام علی هم شنیده است