- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۲۱۳۰
- شماره مطلب: ۷۱۲۳
-
چاپ
نور خداوند
صحبت از عاشقی و عشق جگر میخواهد
دم زدن از لب معشوق شکر میخواهد
بال در بال ملک دور ملک چرخ زدن
نظر حضرت حق، همّت پر میخواهد
به هواخواهی از یار، علمدار شدن
سینهای همچو ابالفضل سپر میخواهد
آسمان موهبتی باز فرستاد زمین
صید این موهبت ای دوست هنر میخواهد
نیست معلوم حسن باز نوه خواسته است
یا دل حضرت سجاد پسر میخواهد
دامن فاطمهای باز قمربار شده
علی دوم زهراست، پسردار شده
پسری آمده همنام رسول دو سرا
احمد دوّمی از نسل علی و زهرا
آمده تا که به اسلام اصالت بدهد
آمده تا که بود پرچم دین پابرجا
خاک میخورد علوم نبوی روی زمین
آمده تا که تکانی بدهد دنیا را
کیست او، آنکه بفرمود نبی در وصفش
باقرالعلم نبییّن و به ایٍّ بقرا
شیعه شد زنده به هر جملۀ قال الباقر
شیعه باقی است به ابقای کلام آقا
آمده روشنی چشم رسول ثقلین
نوۀ مشترک و وارث خون حسنین
کیست مولا، نوۀ صاحب کشتی نجات
کیست آقا، پسر ذکر و دعا و صلوات
او همان زمزمۀ یهوه بود با موسی
او همان نور خداوند بود در میقات
او همان است که با نام شریف باقر
مژدۀ آمدنش داده خدا در تورات
او همان است که از دور و برش میروید
صد هزاران گل خیرات، درخت برکات
عمل دشمن او چیست به جز بار گناه
لغزش شیعۀ او چیست به غیر از حسنات
مهر ارباب، قبولی عمل میباشد
بی ولایش بخدا لعل، بدل میباشد
هر که سمت حرمش رفت بها میگیرد
از کرمخانۀ ارباب عطا میگیرد
نفس عیسویاش داروی هر دردی است
کور از هرم نفسهاش شفا میگیرد
گاه با دستخطش زنده کند مرده و گاه
با همان دست کرم، دست گدا میگیرد
گاه در مزرعهاش کارگری ساده بود
گاه در خانۀ وی مدرسه پا میگیرد
گاه با خاطرۀ کودکیاش؛ تنهایی
به سر و سینه زنان بزم عزا میگیرد
چارساله پسری بود به همراه پدر
به سوی دشت بلا، کرببلا کرد سفر
-
دردهای بی شمار
هرکسی با هر عقیده، هرکسی با هر مرام
راه افتاده برای خاکبوسی امام
آمدند از شیعه و سنی و نصرانی و گبر
پا به پای اربعینیها به قصد یک سلام
-
آب همچون کربلا در خانهات نایاب شد
ای که بر جودت سلیمان نبی رو میزند
روبروی گنبد تو نوح زانو میزند
صحن و ایوان تو را جبرئیل جارو میزند
شمع عمرت در جوانی از چه سو سو میزند؟
-
به حجره روضۀ عطشان کربلا داری
تویی که جود و عطا بر امامها داری
چقدر لطف و سخاوت برای ما داری؟
جواد فاطمه، ارث از کریمِ او بردی
غریبِ خانه شدن را ز مجتبا داری
-
عرش فتاده از فرس
کاش کمی صرف خدا میشدم
از همه جز خدا، جدا میشدم
کاش که با نعرۀ «قوموا الیه»
علیه نفس خویش پا میشدم
نور خداوند
صحبت از عاشقی و عشق جگر میخواهد
دم زدن از لب معشوق شکر میخواهد
بال در بال ملک دور ملک چرخ زدن
نظر حضرت حق، همّت پر میخواهد
به هواخواهی از یار، علمدار شدن
سینهای همچو ابالفضل سپر میخواهد
آسمان موهبتی باز فرستاد زمین
صید این موهبت ای دوست هنر میخواهد
نیست معلوم حسن باز نوه خواسته است
یا دل حضرت سجاد پسر میخواهد
دامن فاطمهای باز قمربار شده
علی دوم زهراست، پسردار شده
پسری آمده همنام رسول دو سرا
احمد دوّمی از نسل علی و زهرا
آمده تا که به اسلام اصالت بدهد
آمده تا که بود پرچم دین پابرجا
خاک میخورد علوم نبوی روی زمین
آمده تا که تکانی بدهد دنیا را
کیست او، آنکه بفرمود نبی در وصفش
باقرالعلم نبییّن و به ایٍّ بقرا
شیعه شد زنده به هر جملۀ قال الباقر
شیعه باقی است به ابقای کلام آقا
آمده روشنی چشم رسول ثقلین
نوۀ مشترک و وارث خون حسنین
کیست مولا، نوۀ صاحب کشتی نجات
کیست آقا، پسر ذکر و دعا و صلوات
او همان زمزمۀ یهوه بود با موسی
او همان نور خداوند بود در میقات
او همان است که با نام شریف باقر
مژدۀ آمدنش داده خدا در تورات
او همان است که از دور و برش میروید
صد هزاران گل خیرات، درخت برکات
عمل دشمن او چیست به جز بار گناه
لغزش شیعۀ او چیست به غیر از حسنات
مهر ارباب، قبولی عمل میباشد
بی ولایش بخدا لعل، بدل میباشد
هر که سمت حرمش رفت بها میگیرد
از کرمخانۀ ارباب عطا میگیرد
نفس عیسویاش داروی هر دردی است
کور از هرم نفسهاش شفا میگیرد
گاه با دستخطش زنده کند مرده و گاه
با همان دست کرم، دست گدا میگیرد
گاه در مزرعهاش کارگری ساده بود
گاه در خانۀ وی مدرسه پا میگیرد
گاه با خاطرۀ کودکیاش؛ تنهایی
به سر و سینه زنان بزم عزا میگیرد
چارساله پسری بود به همراه پدر
به سوی دشت بلا، کرببلا کرد سفر