- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۱۳۸۰
- شماره مطلب: ۷۰۵۵
-
چاپ
میوههای استجابت
خواستم دل را بساط غم کنم
تا ز داغی عزایت کم کنم
بر کویر خشک لبهایت چو ابر
بارشی میخواستم نم نم کنم
دست از عمه کشیدم آمدم
تا که از آه تو قدری کم کنم
آمدم تا که سپر گردم به تو
آمدم بر تیرها سر خم کنم
لحظۀ جان دادنم کی میرسد؟
بند قلبم را بگو محکم کنم
پهن کن سجادۀ آغوش را
من دو رکعت گریه میخواهم کنم
بر لب قاسم عسل دادی عمو
حلقهای از خون بده دستم کنم
من سری دارم که بایستی بر آن
چوبهای نیزهای پرچم کنم
پیکرت پشت و پناهم میشود
قتلگاهت قتلگاهم میشود
میکشندت از ولایت سیرها
بغضهای مانده در تفسیرها
میوههای استجابت میرسند
سجدههای بی وضوی پیرها
سجده میآرند بر زخم تنت
تیرها، سرنیزهها، شمشیرها
میبرندت روی منبرهای نی
چشمهای شور بی تقصیرها
دامنی از سنگ هم آوردهاند
بزدلان سنگدل، این شیرها
خویش را پیروز میدانند عمو
میشود حس کرد از تکبیرها
تو گره خوردی به خون تا وا شود
گیرهای این بهانه گیرها
روح من با روح تو تا عرش رفت
حیف که مانده تنم این زیرها
استخاره کرده قلبم، خوب نیست
خوب شد در کربلا ایوب نیست
-
بعد هر زخم که خوردیم، نمـک میآید
آمده دشمن بد مـست، عمو اینجاها
چقدر پارۀ سنگ است، عمو اینجاها
از چپ و راست برای تو بلا میآید
چقدر تیر رها هست عــمو اینجاها -
نفس ِتـنگ کبوترها
خواب دیدم که گل روی تو پر پر میگـشت
و لبت بسکه ترک داشت ز خون تر میگشتخواب دیدم نفس ِتـنگ کبوترها را
قفس دست شما را که پُر از پَـر میگشت -
خندهات خندۀ ملیح حسین
مستم از جام، مستم از باده
سر خوشی کار دست من داده
نام من عبد ، عبد ثارالله
کنیهام عاشق جنون زاده
میوههای استجابت
خواستم دل را بساط غم کنم
تا ز داغی عزایت کم کنم
بر کویر خشک لبهایت چو ابر
بارشی میخواستم نم نم کنم
دست از عمه کشیدم آمدم
تا که از آه تو قدری کم کنم
آمدم تا که سپر گردم به تو
آمدم بر تیرها سر خم کنم
لحظۀ جان دادنم کی میرسد؟
بند قلبم را بگو محکم کنم
پهن کن سجادۀ آغوش را
من دو رکعت گریه میخواهم کنم
بر لب قاسم عسل دادی عمو
حلقهای از خون بده دستم کنم
من سری دارم که بایستی بر آن
چوبهای نیزهای پرچم کنم
پیکرت پشت و پناهم میشود
قتلگاهت قتلگاهم میشود
میکشندت از ولایت سیرها
بغضهای مانده در تفسیرها
میوههای استجابت میرسند
سجدههای بی وضوی پیرها
سجده میآرند بر زخم تنت
تیرها، سرنیزهها، شمشیرها
میبرندت روی منبرهای نی
چشمهای شور بی تقصیرها
دامنی از سنگ هم آوردهاند
بزدلان سنگدل، این شیرها
خویش را پیروز میدانند عمو
میشود حس کرد از تکبیرها
تو گره خوردی به خون تا وا شود
گیرهای این بهانه گیرها
روح من با روح تو تا عرش رفت
حیف که مانده تنم این زیرها
استخاره کرده قلبم، خوب نیست
خوب شد در کربلا ایوب نیست