- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۸۵۰
- شماره مطلب: ۷۰۱۸
-
چاپ
اسیر شبنم
دوباره چشم کبودم اسیر شبنم شد
صدای هق هق و اشکم دوباره توأم شد
بهشت روی زمینم تو بودی و رفتی
از آن به بعد دگر زندگی جهنم شد
همین که معجرم آتش گرفت، افتادم
و چند رشته حریر بهشتیم کم شد
از آن زمان که ز ناقه، پدر! زمین خوردم
نفس کشیدن من سخت و نامنظم شد
هر آن قدر که برای تو گریه میکردم
همان قدر به زدن دشمنت مسمم شد
سه روز پیش مرا بی هوا کشیده زد و
از آن به بعد صداها برام مبهم شد
همین که دست کشیدم به روی رگهایت
عذاب لحظۀ گودال تو مجسم شد
عذاب لحظۀ تلخی که بعد از آن عمه
اگرچه کوه غرور است، قامتش خم شد
همینکه روی لبت پای چوب را دیدم
دلی که سخت شکسته است، زخمی غم شد
برای داد زدن هم رمق نداشت تنم
دوباره چشم کبودم اسیر شبنم شد
-
دل زخمی
از دل شب زدۀ مکه سحر میآید
عاقبت عمر شب شهر به سر میآید
بال جبریل روی خاک زمین فرش شده
دارد از عرش خداوند خبر میآید
-
چشمۀ غم دنیا
سینهام چون تلاطم دریا
چشم من چشمۀ غم دنیا
دادهام این دل اسیرم را
دست بال و پر کبوترها
-
زخم برابر
لشکر کوفه به میدان دو برادر میدید
کربلا بار دگر عرصۀ محشر میدید
وقت تکبیر شد و گفت که ماشاءالله
پسر فاطمه رزم دو دلاور میدید
-
قاصدک سوخته
در دل زخمی خود درد نهانی دارم
دیدهام خون شده و اشک فشانی دارم
در همین شهر خودم فاتحهام را خواندم
بی کسم، در دل شب فاتحه خوانی دارم
اسیر شبنم
دوباره چشم کبودم اسیر شبنم شد
صدای هق هق و اشکم دوباره توأم شد
بهشت روی زمینم تو بودی و رفتی
از آن به بعد دگر زندگی جهنم شد
همین که معجرم آتش گرفت، افتادم
و چند رشته حریر بهشتیم کم شد
از آن زمان که ز ناقه، پدر! زمین خوردم
نفس کشیدن من سخت و نامنظم شد
هر آن قدر که برای تو گریه میکردم
همان قدر به زدن دشمنت مسمم شد
سه روز پیش مرا بی هوا کشیده زد و
از آن به بعد صداها برام مبهم شد
همین که دست کشیدم به روی رگهایت
عذاب لحظۀ گودال تو مجسم شد
عذاب لحظۀ تلخی که بعد از آن عمه
اگرچه کوه غرور است، قامتش خم شد
همینکه روی لبت پای چوب را دیدم
دلی که سخت شکسته است، زخمی غم شد
برای داد زدن هم رمق نداشت تنم
دوباره چشم کبودم اسیر شبنم شد