مشخصات شعر

می‌خواستم چو لاله کنم هدیه‌ات به دوست

 

وقتی که تیر کین به گلوی تو جا گرفت
خون تو را به عرش فشاندم، خدا گرفت


گردیـد دفـن، پیکر پاکت بـه دست من
پیش از همه تو را بـه بغل کربلا گرفت


می‌خواستم چو لاله کنم هدیه‌ات به دوست
دشمن ز من به تیر سه شعبه تو را گرفت


از بس مصیبت تـو عظیم است، بهر تو
بــاید تمــام سـال دمـادم عزا گرفت


تیر آمد و ز حلق تو بر قلب من نشست
از آن گذشت و جا به دل مصطفی گرفت


نفرین بـه حرمله که بـه تیـر سه شعبه‌ای
دار و نـدار و هستی مـا را ز مـا گرفت


عمـه بــرای مـن طلبیـد از خدای، صبر
مـادر بـه خیمـه بهر تـو دست دعا گرفت


بیهــوده بهــر کشتن مـن صف کشیده‌اند
بــا کشتـن تـو «حرمله» جان مرا گرفت


مادر نداشت آب به جز اشک چشم خویش
قـاتل تــو را ز شیر بـه تیـر جفـا گـرفت


«میثم» بـه قبـر کــوچک اصغر نظاره کـن
سربــاز آخــرم بــه دل خـاک، جا گرفت

 

می‌خواستم چو لاله کنم هدیه‌ات به دوست

 

وقتی که تیر کین به گلوی تو جا گرفت
خون تو را به عرش فشاندم، خدا گرفت


گردیـد دفـن، پیکر پاکت بـه دست من
پیش از همه تو را بـه بغل کربلا گرفت


می‌خواستم چو لاله کنم هدیه‌ات به دوست
دشمن ز من به تیر سه شعبه تو را گرفت


از بس مصیبت تـو عظیم است، بهر تو
بــاید تمــام سـال دمـادم عزا گرفت


تیر آمد و ز حلق تو بر قلب من نشست
از آن گذشت و جا به دل مصطفی گرفت


نفرین بـه حرمله که بـه تیـر سه شعبه‌ای
دار و نـدار و هستی مـا را ز مـا گرفت


عمـه بــرای مـن طلبیـد از خدای، صبر
مـادر بـه خیمـه بهر تـو دست دعا گرفت


بیهــوده بهــر کشتن مـن صف کشیده‌اند
بــا کشتـن تـو «حرمله» جان مرا گرفت


مادر نداشت آب به جز اشک چشم خویش
قـاتل تــو را ز شیر بـه تیـر جفـا گـرفت


«میثم» بـه قبـر کــوچک اصغر نظاره کـن
سربــاز آخــرم بــه دل خـاک، جا گرفت

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×