- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۲/۰۱
- بازدید: ۳۲۷۶
- شماره مطلب: ۶۶۷۶
-
چاپ
هر که عاشق شد فراقش بیشتر
مسلمم سلمان منّای حسین
در رگ من خون بابای حسین
قبلهگاهم قدّ و بالای حسین
ارزشم هیچ است منهای حسین
آی مردم من حسینی مذهبم
دست بوس بچّههای زینبم
هر که عاشق شد فراقش بیشتر
سالک حق، اتّفاقش بیشتر
عاشق تو، اشتیاقش بیشتر
میخورد سبک و سیاقش بیشتر
به اویسی که «ندیده» عاشق است
مثل او دندان مسلم هم شکست
کوفه شهر حیله و نیرنگهاست
رسم اینها رسم بی فرهنگهاست
صورت ما سجده گاه سنگهاست
فاصله گر بین ما فرسنگهاست
عطر سیبت به مشامم میرسد
سوی تو پیک سلامم میرسد
عشق تو در قلب کوفه جا نشد
بینشان یک مرد هم پیدا نشد
قطره قطره جمعشان دریا نشد
هر چه گشتم در به رویم وا نشد
گم شده در این قلمرو معرفت
ای دریغ از عشق و یک جو معرفت
ای ستون پنج تن، بعد از سه روز
این در و آن در زدن بعد از سه روز
خسته شد پاهای من بعد از سه روز
عاقبت یک پیرزن بعد از سه روز
در به روی نائب تو باز کرد
عشق خود را این چنین ابراز کرد
من مگر مردم، که مثل مرتضی
در بغل زانوی غم داری چرا؟
کلبهای دارم، قدم رنجه نما
مرحبا به غیرت او، مرحبا
یک نفر با مسلمت همدرد بود
طوعه زن نه، مردتر از مرد بود
خانه پر شد از صدای پشت در
رفت بالاتر دمای پشت در
تا که شد تیره هوای پشت در
یادم آمد ماجرای پشت در
گفتم آن لحظه میان شعلهها
جان زهرا، طوعه پشت در نیا
گر چه بین کوچههای غرق دود
صورتم شد ارغوانی و کبود
تیغها روی تنم آمد فرود
در پیام دیگر زن و بچّه نبود
از غمت تب کردهام بی اختیار
یاد زینب کردهام بی اختیار
کوفه از ما بهتران دارد، نیا
خولی و شمر و سنان دارد، نیا
مردمان بد دهان دارد، نیا
حرمله تیر و کمان دارد، نیا
به سپیدیها اشاره میکند
حنجری را پاره پاره میکند
همرهت یک قافله حور و پری ست
هر یکی محجوب تر از دیگری ست
جان من برگرد، اینجا محشری ست
وعدۀ سوغات اینها روسری ست
حرص بی اندازه دارند آه آه
نعلهای تازه دارند آه آه
-
حنجرم آتش گرفت
از شرار زهر کینه پیکرم آتش گرفت
از جفای همسرم، خاکسترم آتش گرفت
همدم نا آشنایم، قاتل جانم شده
از جسارتهای او پا تا سرم آتش گرفت
-
جاروکش فرش عزایت جبرئیل است
آمد محرّم نبض عالم ایستاده
از حرکتش حتّی زمین هم ایستاده
ما پیرو دستور «فابک للحسین» یم
بر آفتاب دیده، شبنم ایستاده
-
لحظۀ پرواز
جادۀ وصل علی و فاطمه هموار بود
لحظۀ پرواز روح حیدر کرّار بود
رنگ خون شد دستمال زرد بر پیشانیاش
یعنی اینکه جوشش زخم سرش بسیار بود
-
ﺟﺎﺭﻭﮐﺶ ﻓﺮﺵ ﻋﺰﺍﯾﺖ ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﺍﺳﺖ
ﺁﻣﺪ ﻣﺤﺮﻡ، ﻧﺒﺾ ﻋﺎﻟﻢ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ
ﺍﺯ ﺣﺮﮐﺘﺶ ﺣﺘّﯽ ﺯﻣﯿﻦ ﻫﻢ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩﻣﺎ ﭘﯿﺮﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ « ﻓﺎﺑﮏ ﻟﻠﺤﺴﯿﻦ» ﯾﻢ
ﺑﺮ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺩﯾﺪﻩ ﺷﺒﻨﻢ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ
هر که عاشق شد فراقش بیشتر
مسلمم سلمان منّای حسین
در رگ من خون بابای حسین
قبلهگاهم قدّ و بالای حسین
ارزشم هیچ است منهای حسین
آی مردم من حسینی مذهبم
دست بوس بچّههای زینبم
هر که عاشق شد فراقش بیشتر
سالک حق، اتّفاقش بیشتر
عاشق تو، اشتیاقش بیشتر
میخورد سبک و سیاقش بیشتر
به اویسی که «ندیده» عاشق است
مثل او دندان مسلم هم شکست
کوفه شهر حیله و نیرنگهاست
رسم اینها رسم بی فرهنگهاست
صورت ما سجده گاه سنگهاست
فاصله گر بین ما فرسنگهاست
عطر سیبت به مشامم میرسد
سوی تو پیک سلامم میرسد
عشق تو در قلب کوفه جا نشد
بینشان یک مرد هم پیدا نشد
قطره قطره جمعشان دریا نشد
هر چه گشتم در به رویم وا نشد
گم شده در این قلمرو معرفت
ای دریغ از عشق و یک جو معرفت
ای ستون پنج تن، بعد از سه روز
این در و آن در زدن بعد از سه روز
خسته شد پاهای من بعد از سه روز
عاقبت یک پیرزن بعد از سه روز
در به روی نائب تو باز کرد
عشق خود را این چنین ابراز کرد
من مگر مردم، که مثل مرتضی
در بغل زانوی غم داری چرا؟
کلبهای دارم، قدم رنجه نما
مرحبا به غیرت او، مرحبا
یک نفر با مسلمت همدرد بود
طوعه زن نه، مردتر از مرد بود
خانه پر شد از صدای پشت در
رفت بالاتر دمای پشت در
تا که شد تیره هوای پشت در
یادم آمد ماجرای پشت در
گفتم آن لحظه میان شعلهها
جان زهرا، طوعه پشت در نیا
گر چه بین کوچههای غرق دود
صورتم شد ارغوانی و کبود
تیغها روی تنم آمد فرود
در پیام دیگر زن و بچّه نبود
از غمت تب کردهام بی اختیار
یاد زینب کردهام بی اختیار
کوفه از ما بهتران دارد، نیا
خولی و شمر و سنان دارد، نیا
مردمان بد دهان دارد، نیا
حرمله تیر و کمان دارد، نیا
به سپیدیها اشاره میکند
حنجری را پاره پاره میکند
همرهت یک قافله حور و پری ست
هر یکی محجوب تر از دیگری ست
جان من برگرد، اینجا محشری ست
وعدۀ سوغات اینها روسری ست
حرص بی اندازه دارند آه آه
نعلهای تازه دارند آه آه