- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۲/۰۱
- بازدید: ۲۱۴۴
- شماره مطلب: ۶۶۷۵
-
چاپ
بچههای مسلم از بابای خود تنهاترند
روضه خوان بر روی منبر سخت لب وا میکند
روضه را با اشک چشمان خود انشا میکند
روضهها را یک به یک رده کرده مسلم را غریب
در میان کوچههای کوفه پیدا میکند
چون پدر را میکشند از کودکش باید گذشت
کربلا انگار جور دیگری تا میکند
بچههای مسلم از بابای خود تنهاترند
حکم قتل بچهها را شهر امضا میکند
کوفه در تاریخ خود بسیار حارث پرور است
خنجرش را در گلوی بچهها جا میکند
اینکه اکبر بود یا فرزند مسلم، فرق نیست
کوفه هرکس را بخواهد ارباً اربا میکند
میکشد فرزند را همراه بابا و سپس
میرود بر بام و سرها را تماشا میکند
-
گنجینۀ اسرار
زیر ایوان طلایت بخت با من یار شد
شور و حالم قیل و قال کوچه و بازار شد
هرکسی عمّان نخواهد شد مگر در خانهات
در حرم بودم، دلم گنجینۀ اسرار شد
-
ارث قبیله
ارث قبیله است که هرکس جوانتر است
مویش سفید گشته و قدش کمانتر است
این بیست و پنج سال که سنی نمیشود
اما بهار عمر شما پر خزانتر است
-
نور واحد
در زیر آفتاب تو ماندی حسین هم
ای تشنه! دور از آب تو ماندی حسین هم
پیر و جوان نداشت، که یک نور واحدید
در قلب شیخ و شاب تو ماندی حسین هم
-
عشق در کرببلا و زندگی در کربلاست
بشنو از من، دارم از یارم حکایت میکنم
سینهای دارم کز آن شرح محبت میکنم
هر جوانی را دلی هر عاشقی را سینهای است
من دلی دارم که آن را وقف هیئت میکنم
بچههای مسلم از بابای خود تنهاترند
روضه خوان بر روی منبر سخت لب وا میکند
روضه را با اشک چشمان خود انشا میکند
روضهها را یک به یک رده کرده مسلم را غریب
در میان کوچههای کوفه پیدا میکند
چون پدر را میکشند از کودکش باید گذشت
کربلا انگار جور دیگری تا میکند
بچههای مسلم از بابای خود تنهاترند
حکم قتل بچهها را شهر امضا میکند
کوفه در تاریخ خود بسیار حارث پرور است
خنجرش را در گلوی بچهها جا میکند
اینکه اکبر بود یا فرزند مسلم، فرق نیست
کوفه هرکس را بخواهد ارباً اربا میکند
میکشد فرزند را همراه بابا و سپس
میرود بر بام و سرها را تماشا میکند