مشخصات شعر

بگذار تا کنارت، این نیمه جان دهد جان

دیروز گفته بودند، تنش کفن ندارد

بابا رسیده با سر، ولی بدن ندارد

 

این کودک سه ساله، با اشک و آه و ناله

جز گوشۀ خرابه، بیت الحزن ندارد

 

بگذار تا بسوزم، پای سر بُریده

شمع دلم علاجی، جز سوختن ندارد

 

بر خارها دویدم، آه از جگر کشیدم

سه ساله دختر تو، جانی به تن ندارد

 

در بین هجمۀ غم، یک تن نگفت با خود

طفلی که داغ دیده، سیلی زدن ندارد

 

خوردم ز بس که سیلی، لکنت زبان گرفتم

طفلت توان آنکه، گوید سخن ندارد

 

یک بوسه از لبانت، بر من ببخش ای گُل

این غنچه فرصتی تا، پرپرشدن ندارد

 

بگذار تا کنارت، این نیمه جان دهد جان

میلی به بازگشت، سوی وطن ندارد

 

با اشک غم «وفائی»، بر لوح خاک بنویس

بابا کفن ندارد، دختر کفن ندارد

 

بگذار تا کنارت، این نیمه جان دهد جان

دیروز گفته بودند، تنش کفن ندارد

بابا رسیده با سر، ولی بدن ندارد

 

این کودک سه ساله، با اشک و آه و ناله

جز گوشۀ خرابه، بیت الحزن ندارد

 

بگذار تا بسوزم، پای سر بُریده

شمع دلم علاجی، جز سوختن ندارد

 

بر خارها دویدم، آه از جگر کشیدم

سه ساله دختر تو، جانی به تن ندارد

 

در بین هجمۀ غم، یک تن نگفت با خود

طفلی که داغ دیده، سیلی زدن ندارد

 

خوردم ز بس که سیلی، لکنت زبان گرفتم

طفلت توان آنکه، گوید سخن ندارد

 

یک بوسه از لبانت، بر من ببخش ای گُل

این غنچه فرصتی تا، پرپرشدن ندارد

 

بگذار تا کنارت، این نیمه جان دهد جان

میلی به بازگشت، سوی وطن ندارد

 

با اشک غم «وفائی»، بر لوح خاک بنویس

بابا کفن ندارد، دختر کفن ندارد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×