- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۱۳۸۴
- شماره مطلب: ۶۴۲۴
-
چاپ
دل تو رفت به گودال کشتهای مظلوم
تو سرو بودی و حالا خمیدهای تنها
به دوش، بار مصیبت کشیدهای تنها
اگر که پیر شدی، علتش ز کودکی است
چهها گذشت به کوچه! چه دیدهای تنها؟
کسی ندیده به جز مادرت که دنبالش
پی مسیر پر از خون دویدهای تنها
کسی ندیده به جز خواهرت که هر شب را
بههایهای ز خوابت پریدهای تنها
نکشت زهر تو را خاطرات مادر کشت
کنون به بستر مرگ آرمیدهای تنها
چه زخمهای زبانی که خوردهای در جمع
چه طعنهها که به جانت خریدهای تنها
میان شهر اگر ناسزا نثارت شد
میان خانۀ خود هم شنیدهای، تنها
ز دست همسر خود جای آب و شیر و غذا
دو کاسه زهر هلاهل چشیدهای تنها
به هر نفس زدنت پارۀ جگر ریزد
درون طشت بلایی که چیدهای تنها
دل تو رفت از این طشت خون به طشت شراب
کجای قصۀ سر را تو دیدهای تنها
دل تو رفت به گودال کشتهای مظلوم
کنار پیکر در خون تپیدهای تنها
دل تو رفت در آن خیمههای شعله نشین
که سوخت دامن زینب، رشیدهای تنها
دل تو رفت به شهری که میزدند ز بام
هماره سنگ به رأس بریدهای تنها
-
از کودکی برای غمش گریه کردهام
زینت گرفته هر سخنم با دم حسین
چون عطردان شده دهنم با دم حسین
از کودکی برای غمش گریه کردهام
تا روز مرگ سینه زنم با دم حسین
-
زینب ثانی
بانو! زبانزد است حیایی که داشتی
تاریخ ثبت کرده وفایی که داشتی
در آسمان حیدر و زهرا پریدهای
مهد کمال بود هوایی که داشتی
-
آهسته رو زمان ز خواهر جدا شدن
دیگر رسیده قصه به آخر... جدا شدن...
سخت است خواهری ز برادر جدا شدنبا دلهره کنون که بغل میکنی مرا
یعنی فراق، با دل مضطر جدا شدن
دل تو رفت به گودال کشتهای مظلوم
تو سرو بودی و حالا خمیدهای تنها
به دوش، بار مصیبت کشیدهای تنها
اگر که پیر شدی، علتش ز کودکی است
چهها گذشت به کوچه! چه دیدهای تنها؟
کسی ندیده به جز مادرت که دنبالش
پی مسیر پر از خون دویدهای تنها
کسی ندیده به جز خواهرت که هر شب را
بههایهای ز خوابت پریدهای تنها
نکشت زهر تو را خاطرات مادر کشت
کنون به بستر مرگ آرمیدهای تنها
چه زخمهای زبانی که خوردهای در جمع
چه طعنهها که به جانت خریدهای تنها
میان شهر اگر ناسزا نثارت شد
میان خانۀ خود هم شنیدهای، تنها
ز دست همسر خود جای آب و شیر و غذا
دو کاسه زهر هلاهل چشیدهای تنها
به هر نفس زدنت پارۀ جگر ریزد
درون طشت بلایی که چیدهای تنها
دل تو رفت از این طشت خون به طشت شراب
کجای قصۀ سر را تو دیدهای تنها
دل تو رفت به گودال کشتهای مظلوم
کنار پیکر در خون تپیدهای تنها
دل تو رفت در آن خیمههای شعله نشین
که سوخت دامن زینب، رشیدهای تنها
دل تو رفت به شهری که میزدند ز بام
هماره سنگ به رأس بریدهای تنها