- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۸/۱۸
- بازدید: ۲۵۵۴
- شماره مطلب: ۶۴۱
-
چاپ
مگه چقدر جون داره یه دختر سه ساله؟
اتل متل، رسیدن
اون صورتای کبود،
آخ! بمیرم، پس چرا
رقیه توشون نبود؟
چند شب پیش که بابا
مهمون دامنش شد
گمون کنم همون شب
وقت پریدنش شد...
زخم پاهای دختر،
خوب نمیشه محاله
مگه چقدر جون داره
یه دختر سه ساله؟
درد کمر امونو
از دخترک میبرید
یهو از حال میرفتو
دوباره زود میپرید
میخواس بابا نفهمه
حالش خیلی خرابه
میگفت: ببخشید بابا
خستهم چشام میخوابه!
گمون کنم وقتی که
بابا چشاشو دیدش
دیگه تحمل نداشت
برای خود خریدش
چه لحظههایی داشتن
دخترک و بابا جون
با هم دیگه پریدن
خوش به حال دوتاشون...
حالا تو دشت بلا
هر گوشهای تعزیه ست
هر گوشهای یه نفسِ
راضیهً مرضیه ست
این گوشه مادری که
میگه فدات شم پسر
همین جا جون سپردی
عزیز دل، گل پسر!
اون گوشه تازه عروس
مجنون دامادشه
همینجا یارش پرید
آره! درست یادشه
یه خورده اون طرفتر
زنی به سر میزنه
خدا! بمیره یزید
این گل ناز منه؟
دختری گریه میکرد
سر قبر برادر
داداش جونم بلند شو
برات بمیره خواهر
یه بچّۀ کوچولو
اشکاش امون نمیده
باباییام پس چرا
قهره، جواب نمیده؟
دیگه نمیگم از اون
خواهر و اون برادر
همونهایی که بودن
یار دل پیامبر
من نمیگم از غم و
صورت نیلی گل
ازون همه زخمی که
میگفت برای بلبل
انگار همون صحنهها
اینجا پیش چشممه
درسته من نبودم
ولی همش پیشمه
عجب حسّ عجیبی!
آدم رو میکشونه
تو عصر آهن و پول
رو خاکا مینشونه....
مگه چقدر جون داره یه دختر سه ساله؟
اتل متل، رسیدن
اون صورتای کبود،
آخ! بمیرم، پس چرا
رقیه توشون نبود؟
چند شب پیش که بابا
مهمون دامنش شد
گمون کنم همون شب
وقت پریدنش شد...
زخم پاهای دختر،
خوب نمیشه محاله
مگه چقدر جون داره
یه دختر سه ساله؟
درد کمر امونو
از دخترک میبرید
یهو از حال میرفتو
دوباره زود میپرید
میخواس بابا نفهمه
حالش خیلی خرابه
میگفت: ببخشید بابا
خستهم چشام میخوابه!
گمون کنم وقتی که
بابا چشاشو دیدش
دیگه تحمل نداشت
برای خود خریدش
چه لحظههایی داشتن
دخترک و بابا جون
با هم دیگه پریدن
خوش به حال دوتاشون...
حالا تو دشت بلا
هر گوشهای تعزیه ست
هر گوشهای یه نفسِ
راضیهً مرضیه ست
این گوشه مادری که
میگه فدات شم پسر
همین جا جون سپردی
عزیز دل، گل پسر!
اون گوشه تازه عروس
مجنون دامادشه
همینجا یارش پرید
آره! درست یادشه
یه خورده اون طرفتر
زنی به سر میزنه
خدا! بمیره یزید
این گل ناز منه؟
دختری گریه میکرد
سر قبر برادر
داداش جونم بلند شو
برات بمیره خواهر
یه بچّۀ کوچولو
اشکاش امون نمیده
باباییام پس چرا
قهره، جواب نمیده؟
دیگه نمیگم از اون
خواهر و اون برادر
همونهایی که بودن
یار دل پیامبر
من نمیگم از غم و
صورت نیلی گل
ازون همه زخمی که
میگفت برای بلبل
انگار همون صحنهها
اینجا پیش چشممه
درسته من نبودم
ولی همش پیشمه
عجب حسّ عجیبی!
آدم رو میکشونه
تو عصر آهن و پول
رو خاکا مینشونه....
چقدر سطح بالاس این شعر !!!!
کمی ترانه مطالعه کنید بد نیست.