- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۲/۰۱
- بازدید: ۶۵۴۴
- شماره مطلب: ۶۳۵۹
-
چاپ
چه میکنی؟
اَصلا رقیه نه، به خدا دختر خودت
یک شب میان کوچه بماند چه میکنی؟
در بین ازدحام و شلوغی بترسد و
یک تن به او کمک نرساند، چه میکنی؟
اَصلا خیال کن که کسی دختر تو را
در بین جمعیت بکشاند، چه میکنی؟
یا که خدانکرده کسی روی صورتش
سیلی محکمی بنشاند، چه میکنی؟
یا فرض کن که دختر تو جای بازیاش
هر شب دعای مرگ بخواند چه میکنی؟
اَصلا کسی بیاید و با تازیانهاش
خاک از لباس او بتکاند، چه میکنی؟
-
دو ششگوشه
آمده تا سخن از چشم خود آغاز کند
دهمین پنجره را سمت خدا باز کند
تا که یک پرده، خدا را به من ابراز کند،
جگر شیر بیارید که اعجاز کند
-
ما شاعرت شدیم، ولی محتشم نشد
هرکس به احترام مقام تو خم نشد
آقا نشد، بزرگ نشد، محترم نشد
دل خسته بود و راهی این آستانه شد
دل خسته بود و راهی باغ ارم نشد
-
زینب شاه خراسان
رضا نشست و به معصومهاش نگاه انداخت
چنانکه چشمۀ ذوق مرا به راه انداخت
خدا چه خوب ادا کرده حق مطلب را
به نام فاطمه آورده است زینب را
چه میکنی؟
اَصلا رقیه نه، به خدا دختر خودت
یک شب میان کوچه بماند چه میکنی؟
در بین ازدحام و شلوغی بترسد و
یک تن به او کمک نرساند، چه میکنی؟
اَصلا خیال کن که کسی دختر تو را
در بین جمعیت بکشاند، چه میکنی؟
یا که خدانکرده کسی روی صورتش
سیلی محکمی بنشاند، چه میکنی؟
یا فرض کن که دختر تو جای بازیاش
هر شب دعای مرگ بخواند چه میکنی؟
اَصلا کسی بیاید و با تازیانهاش
خاک از لباس او بتکاند، چه میکنی؟