- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۱/۰۱
- بازدید: ۴۱۳۷
- شماره مطلب: ۶۱۳۰
-
چاپ
شبهای جمعه راهی کرب و بلا شوم
من گریه میکنم که مصفّا کنی مرا
مانند قطره راهی دریا کنی مرا
گرچه برای روضۀ تو کم گذاشتم
دارم امید این که تماشا کنی مرا
با این دو قطره اشک عزایی که ریختم
اصلاً بعید نیست مسیحا کنی مرا
من را در این لباس عزایت کفن نما
تا پیش چشم فاطمه زیبا کنی مرا
آن قدر بین روضۀ تو گریه میکنم
تا بین نوکران خودت جا کنی مرا
گشتم مریض خستۀ دارالشفای تو
با این بهانهای که مداوا کنی مرا
دور است از کرامت بی انتهای تو
در روز حشر آیی و رسوا کنی مرا
شبهای جمعه راهی کرب و بلا شوم
تا همنشین حضرت زهرا کنی مرا
در بین گریهام به سر و سینه میزنم
تا داغدار زینب کبری کنی مرا
-
حنجرم آتش گرفت
از شرار زهر کینه پیکرم آتش گرفت
از جفای همسرم، خاکسترم آتش گرفت
همدم نا آشنایم، قاتل جانم شده
از جسارتهای او پا تا سرم آتش گرفت
-
جاروکش فرش عزایت جبرئیل است
آمد محرّم نبض عالم ایستاده
از حرکتش حتّی زمین هم ایستاده
ما پیرو دستور «فابک للحسین» یم
بر آفتاب دیده، شبنم ایستاده
-
لحظۀ پرواز
جادۀ وصل علی و فاطمه هموار بود
لحظۀ پرواز روح حیدر کرّار بود
رنگ خون شد دستمال زرد بر پیشانیاش
یعنی اینکه جوشش زخم سرش بسیار بود
-
ﺟﺎﺭﻭﮐﺶ ﻓﺮﺵ ﻋﺰﺍﯾﺖ ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﺍﺳﺖ
ﺁﻣﺪ ﻣﺤﺮﻡ، ﻧﺒﺾ ﻋﺎﻟﻢ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ
ﺍﺯ ﺣﺮﮐﺘﺶ ﺣﺘّﯽ ﺯﻣﯿﻦ ﻫﻢ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩﻣﺎ ﭘﯿﺮﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ « ﻓﺎﺑﮏ ﻟﻠﺤﺴﯿﻦ» ﯾﻢ
ﺑﺮ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺩﯾﺪﻩ ﺷﺒﻨﻢ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ
شبهای جمعه راهی کرب و بلا شوم
من گریه میکنم که مصفّا کنی مرا
مانند قطره راهی دریا کنی مرا
گرچه برای روضۀ تو کم گذاشتم
دارم امید این که تماشا کنی مرا
با این دو قطره اشک عزایی که ریختم
اصلاً بعید نیست مسیحا کنی مرا
من را در این لباس عزایت کفن نما
تا پیش چشم فاطمه زیبا کنی مرا
آن قدر بین روضۀ تو گریه میکنم
تا بین نوکران خودت جا کنی مرا
گشتم مریض خستۀ دارالشفای تو
با این بهانهای که مداوا کنی مرا
دور است از کرامت بی انتهای تو
در روز حشر آیی و رسوا کنی مرا
شبهای جمعه راهی کرب و بلا شوم
تا همنشین حضرت زهرا کنی مرا
در بین گریهام به سر و سینه میزنم
تا داغدار زینب کبری کنی مرا