- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۹/۰۸
- بازدید: ۲۹۷۴
- شماره مطلب: ۶۱۳
-
چاپ
چه جوری بگم بدونید، که چه بغضی تو گلومه
ای خدا ببین بُریدم، دیگه از هر چی گناهه
ای خدا منم همون که، عمریه که روسیاهه
این روزا دارم میفهمم، عمری با خودم چه کردم
حالا اما از ته دل، پُر ِ اندوهِ یه مَردَم
مردی که نگاهِ سبزش، یه نشونه از خدا بود
سومین امام معصوم، خامس آل عبا بود
اون کسی که عمری جنگید، با گناه و ظلم و بیداد
اون کسی که واسه مردم، بوی پیغمبرو میداد
اون کسی که با شجاعت، بیعت یزیدُ رد کرد
جونشُ فدای راهِ، قل هو الله احد کرد
حلقه زد اشک ِ غریبی، توی چشمای زلالش
بست آقا بار ِ سفر رو، با همه اهل و عیالش
با غم غریبی رفتن، تا به کربلا رسیدن
اونجا که خدا میدونه، چقده بلا کشیدن
کوفیان اومدن اما، چشاشون کاسۀ خون بود
توی دستای سیاهشون، خنجر و تیر و کمون بود
نامسلمونا نگفتن، کاروان پُرَ از امامه
کوله بارشون شمیمه، خاک مسجد الحرامه
تیغ دشمنی کشیدن، روی اهل بیت عصمت
لعنتُ الله ُ علیهم، از همیشه تا قیامت
مونده رو سینۀ تاریخ، ننگ این جماعت رذل
کمکم کن تا بخونم، خیلی سخته یا ابوالفضل
انگاری صحنۀ اون روز، مثل آینه روبرومه
چه جوری بگم بدونید، که چه بغضی تو گلومه
پسر فاطمه اونجا، همه هستی شو فدا کرد
رفت و با قیام سرخش، کربلا رو کربلا کرد
تا همیشه بر قراره، خون بهای این سُلاله
کمرِ کفرو شکسته، داغ هفتاد و دو لاله
چه جوری بگم بدونید، که چه بغضی تو گلومه
ای خدا ببین بُریدم، دیگه از هر چی گناهه
ای خدا منم همون که، عمریه که روسیاهه
این روزا دارم میفهمم، عمری با خودم چه کردم
حالا اما از ته دل، پُر ِ اندوهِ یه مَردَم
مردی که نگاهِ سبزش، یه نشونه از خدا بود
سومین امام معصوم، خامس آل عبا بود
اون کسی که عمری جنگید، با گناه و ظلم و بیداد
اون کسی که واسه مردم، بوی پیغمبرو میداد
اون کسی که با شجاعت، بیعت یزیدُ رد کرد
جونشُ فدای راهِ، قل هو الله احد کرد
حلقه زد اشک ِ غریبی، توی چشمای زلالش
بست آقا بار ِ سفر رو، با همه اهل و عیالش
با غم غریبی رفتن، تا به کربلا رسیدن
اونجا که خدا میدونه، چقده بلا کشیدن
کوفیان اومدن اما، چشاشون کاسۀ خون بود
توی دستای سیاهشون، خنجر و تیر و کمون بود
نامسلمونا نگفتن، کاروان پُرَ از امامه
کوله بارشون شمیمه، خاک مسجد الحرامه
تیغ دشمنی کشیدن، روی اهل بیت عصمت
لعنتُ الله ُ علیهم، از همیشه تا قیامت
مونده رو سینۀ تاریخ، ننگ این جماعت رذل
کمکم کن تا بخونم، خیلی سخته یا ابوالفضل
انگاری صحنۀ اون روز، مثل آینه روبرومه
چه جوری بگم بدونید، که چه بغضی تو گلومه
پسر فاطمه اونجا، همه هستی شو فدا کرد
رفت و با قیام سرخش، کربلا رو کربلا کرد
تا همیشه بر قراره، خون بهای این سُلاله
کمرِ کفرو شکسته، داغ هفتاد و دو لاله