- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۱۴
- بازدید: ۱۹۹۵
- شماره مطلب: ۶۱۱۹
-
چاپ
بگذار رو به آیۀ «لاتقنطو» کنم
خواهم به چشمه سار دو چشمم وضو کنم
دل را به یاد تو، ز گنه شستشو کنم
بار دگر به درگه لطف تو آمدم
تا با سرشک و ماتم دیرینه خو کنم
من کیستم که با تو کنم گفتگو، مگر
رخصت دهی که با تو دمی گفتگو کنم
من لایق محبّت تو نیستـم، ولی
بگذار رو به آیۀ «لاتقنطو» کنم
ماه صیام رفت و نبخشی اگر مرا
من با چه رو به درگه لطف تو رو کنم
آوردهام شفیع، همه اهل بیت را
تا از حضور تو طلب آبرو کنم
باغ دلم ز عطر ولایت صفا گرفت
دیگر کجا سزد طلب رنگ و بو کنم
تا ره به آستان تو جویم، پناه خویش
جز درگـه حسین کجا جستجو کنم
من سینه چاک عشق حسینم، به غیر عشق
این زخم سینه را به چه چیزی رفو کنم
در عید فطر عیدی خود را ز محضرت
اخلاص در عمل، ز تو من آرزو کنم
ذکر جمیل و ناب «وفائی» است این سخن
اخلاص ده که زندگیام را نکو کنم
-
هیهات منّا الذله
خواندی حدیث خود را، هیهات منّا الذله
پیچید بین صحرا، هیهات منّا الذله
تو فاطمی سرشتی، با خون خود نوشتی
در موجی از بلایا، هیهات منّا الذله
-
سلام ما به دل داغدیدۀ سجّاد
سلام ما به مدینه، به قبلۀ جانش
سلام ما به رسول الله و گلستانش
سلام ما به حریمی که مهبط وحی است
که جبرئیل امین خادم است و دربانش
-
دل شعلهور
از شرار دل من چشم ترم میسوزد
دل من بیشتر از زخم سرم میسوزد
مثل نخلی که فتاده است کنار دریا
دل گرفته شرر و چشم ترم میسوزد
-
علقمه عطر گل یاس گرفت
چه بلایی است خدایا به سرم آمده است؟
از ره دور غمی در نظرم آمده است
تا پذیرای غمی سخت شوم، باردگر
اشک غم بدرقۀ چشم ترم آمده است
بگذار رو به آیۀ «لاتقنطو» کنم
خواهم به چشمه سار دو چشمم وضو کنم
دل را به یاد تو، ز گنه شستشو کنم
بار دگر به درگه لطف تو آمدم
تا با سرشک و ماتم دیرینه خو کنم
من کیستم که با تو کنم گفتگو، مگر
رخصت دهی که با تو دمی گفتگو کنم
من لایق محبّت تو نیستـم، ولی
بگذار رو به آیۀ «لاتقنطو» کنم
ماه صیام رفت و نبخشی اگر مرا
من با چه رو به درگه لطف تو رو کنم
آوردهام شفیع، همه اهل بیت را
تا از حضور تو طلب آبرو کنم
باغ دلم ز عطر ولایت صفا گرفت
دیگر کجا سزد طلب رنگ و بو کنم
تا ره به آستان تو جویم، پناه خویش
جز درگـه حسین کجا جستجو کنم
من سینه چاک عشق حسینم، به غیر عشق
این زخم سینه را به چه چیزی رفو کنم
در عید فطر عیدی خود را ز محضرت
اخلاص در عمل، ز تو من آرزو کنم
ذکر جمیل و ناب «وفائی» است این سخن
اخلاص ده که زندگیام را نکو کنم