- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۲۳
- بازدید: ۱۶۴۰
- شماره مطلب: ۶۱۱۸
-
چاپ
مسیحا
عمری است کشیدم به دلم بارغمت را
عمری است کشیدم سر دوشم علمت را
عمری است به دل نقش نمودم به خط اشک
ای خون خدا شعر خوش محتشمت را
باز آمده از راه گدای همه روزه
کوتاه مکن از سر او لطف کمت را
سوگند به زهرا برسان لحظۀ آخر
بر دیدۀ این غمزده خاک قدمت را
تا جان دوباره من دل مرده بگیرم
بفرست مسیحا به دل مرده دمت را
احسان قدیمی و در مرحمتت باز
عالم همه دیده ست عطا و کرمت را
کن قسمت من باز که بیچاره ترینم
آقا که ببینم شب جمعه حرمت را
***
بالای قد و قامت خونین ابالفضل
دیدند ز خیمه همه آن قد خمت را
-
خوان کرم
باز چشمان دو عالم شده گریان حسین
سینۀ ارض و سما گشته پریشان حسین
باز بر گوش فلک روضۀ او میخوانند
آتشی هست به دل از غم سوزان حسین
-
قرآن روی نیزه
منم که عالم هستی گدای کوی من است
منم که کعبه دمادم به طوف روی من است
منم که کوثر و زمزم نمی ز جوی من است
منم که باغ جنان مست عطر و بوی من است
-
حسینیۀ غم
دلی که نیست حسینیۀ غمت، دل نیست
بدون حب تو ایمان خلق کامل نیست
هزار شکر که بر دوش ما تمامی عمر
به غیر بیرق تو بیرقی حمایل نیست
-
نفس نمانده...
نفس نمانده که از تو بپرسم از سر و رویت
لبی نمانده برایت بپرسی از سر و رویم
بیا بگو که چرا خون نشسته بر سر مویت
بگو که با تو بگویم ز آتش سر مویم
مسیحا
عمری است کشیدم به دلم بارغمت را
عمری است کشیدم سر دوشم علمت را
عمری است به دل نقش نمودم به خط اشک
ای خون خدا شعر خوش محتشمت را
باز آمده از راه گدای همه روزه
کوتاه مکن از سر او لطف کمت را
سوگند به زهرا برسان لحظۀ آخر
بر دیدۀ این غمزده خاک قدمت را
تا جان دوباره من دل مرده بگیرم
بفرست مسیحا به دل مرده دمت را
احسان قدیمی و در مرحمتت باز
عالم همه دیده ست عطا و کرمت را
کن قسمت من باز که بیچاره ترینم
آقا که ببینم شب جمعه حرمت را
***
بالای قد و قامت خونین ابالفضل
دیدند ز خیمه همه آن قد خمت را