- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۲/۰۶
- بازدید: ۳۸۹۴
- شماره مطلب: ۶۰۴
-
چاپ
شرح خون سیاوش سرودن
یک دم ای شور بختان بمیرید
سبز و سرخ درختان ببینید
این خیابان غرق سپیدار
این همه سرخ سبزینه افکار!
این درختان حسینی تبارند
بر بلند آسمان شاخه دارند
اقتدا بر صنوبر ببینید
آسمانی کبوتر ببینید
هر چه سرخ است رنگ قیام است
نذر دریا، علیهالسلام است
باید آتش بگیری تو کوفه
بام و دیوار لبریزی از گرگ
بیشه در بیشه پاییزی از گرگ
ها! چه افسرده و سوت و کوری
سنگی اما نه سنگ صبوری!
کوچهها خسته دلتنگ داری
مردم از تیرۀ سنگ داری
آسمانت ورم کرده، خونرنگ
کوچههای زیر آواری از سنگ
کوچههایت کبوتر ستیزند
صحنۀ شوم جنگ و گریزند
قحطی وسعت آسمان بود
خشکسال گل و آب و نان بود
نخلهای تو خاکستر آورد
جای خرما فقط خنجر آورد!
دیدی آنک سپیدار گل داد
سرخ هفتاد و دو برگ افتاد
کربلا یعنی اندیشۀ سرخ
قامت سبز با ریشه سرخ
کربلا یعنی آیینه پوشی
از گلوی عطش جرعه نوشی
کربلا یعنی آتش سرودن
شرح خون سیاوش سرودن
معنی «العطش» در کویر است
آب اینجا سرابی حقیر است
کربلا یعنی آنسوی معراج
تیرها را گلوی تو آماج
پردۀ سینمای جنون است
چلچراغ فقط اشک و خون است
آب شرمندۀ درک عباس
عاشقی زندۀ درک عباس
دستهایش پل آسمان است
تا خدا بهترین نردبان است
اوست آب آور حوض کوثر
این چه دستی است، الله اکبر!
کربلا چیست عاشقترین مرگ
همنوای شقایقترین مرگ
کربلا یعنی از من گذشتن
در هوای شکفتن گذشتن
یعنی از هر چه خنجر گذشتن
چون ذبیح مطهر گذشتن
کوفه یعنی وفایی دروغین
دعوی کربلایی دروغین
رسم کوفه است تکفیر خورشید
غافل از فکر تفسیر خورشید
خنجر از پشت خوردن شنیدی!
روز هنگامه مردن شنیدی!
سست پیمانی آهنگ کوفه است
هر پلیدیست همرنگ کوفه است
دل به دریا بزن کربلایی!
جرعهای لا بزن کربلایی!
استخوان مانده سهم گلویم
تیر تبعیدیان پیش رویم
نینوایی کن این مثنوی را
شرح منظومۀ معنوی را
صد غزل شور و شینم بنوشان
جرعهای یا حسینم بنوشان
اینک اینک حسین ایستاده
چشمهایش بر آن سوی جاده
چون علی بسته عمامۀ او
کربلا مست هنگامۀ او
کوفی خنجر از پشت برگرد
خون عشقت در انگشت برگرد
-
ستاره
تنش لبریز زخم تازیانه
شب و ماه خرابه، آشیانه
گل پرپر پدر را خواب میدید
ستاره نمنم از چشمش روانه
-
بهار کوچک عشق
گلوی نازکش یاس تر آورد
به رویت دست مولا گل برآورد
خداحافظ بهار کوچک عشق
خزان، تیر سه شعبه آخر آورد
-
از سلالۀ بهار
خواب دیدهام پرندگان پلید میشوند
وقتی از ظهور عشق، ناامید میشوند
برگ برگ سیبهایمان کبود میشوند
سروها پر از شکوفۀ شهید میشوند
-
طرح
خورشید شقیقهاش
خطبۀ شقیقهاش را
شرح خون سیاوش سرودن
یک دم ای شور بختان بمیرید
سبز و سرخ درختان ببینید
این خیابان غرق سپیدار
این همه سرخ سبزینه افکار!
این درختان حسینی تبارند
بر بلند آسمان شاخه دارند
اقتدا بر صنوبر ببینید
آسمانی کبوتر ببینید
هر چه سرخ است رنگ قیام است
نذر دریا، علیهالسلام است
باید آتش بگیری تو کوفه
بام و دیوار لبریزی از گرگ
بیشه در بیشه پاییزی از گرگ
ها! چه افسرده و سوت و کوری
سنگی اما نه سنگ صبوری!
کوچهها خسته دلتنگ داری
مردم از تیرۀ سنگ داری
آسمانت ورم کرده، خونرنگ
کوچههای زیر آواری از سنگ
کوچههایت کبوتر ستیزند
صحنۀ شوم جنگ و گریزند
قحطی وسعت آسمان بود
خشکسال گل و آب و نان بود
نخلهای تو خاکستر آورد
جای خرما فقط خنجر آورد!
دیدی آنک سپیدار گل داد
سرخ هفتاد و دو برگ افتاد
کربلا یعنی اندیشۀ سرخ
قامت سبز با ریشه سرخ
کربلا یعنی آیینه پوشی
از گلوی عطش جرعه نوشی
کربلا یعنی آتش سرودن
شرح خون سیاوش سرودن
معنی «العطش» در کویر است
آب اینجا سرابی حقیر است
کربلا یعنی آنسوی معراج
تیرها را گلوی تو آماج
پردۀ سینمای جنون است
چلچراغ فقط اشک و خون است
آب شرمندۀ درک عباس
عاشقی زندۀ درک عباس
دستهایش پل آسمان است
تا خدا بهترین نردبان است
اوست آب آور حوض کوثر
این چه دستی است، الله اکبر!
کربلا چیست عاشقترین مرگ
همنوای شقایقترین مرگ
کربلا یعنی از من گذشتن
در هوای شکفتن گذشتن
یعنی از هر چه خنجر گذشتن
چون ذبیح مطهر گذشتن
کوفه یعنی وفایی دروغین
دعوی کربلایی دروغین
رسم کوفه است تکفیر خورشید
غافل از فکر تفسیر خورشید
خنجر از پشت خوردن شنیدی!
روز هنگامه مردن شنیدی!
سست پیمانی آهنگ کوفه است
هر پلیدیست همرنگ کوفه است
دل به دریا بزن کربلایی!
جرعهای لا بزن کربلایی!
استخوان مانده سهم گلویم
تیر تبعیدیان پیش رویم
نینوایی کن این مثنوی را
شرح منظومۀ معنوی را
صد غزل شور و شینم بنوشان
جرعهای یا حسینم بنوشان
اینک اینک حسین ایستاده
چشمهایش بر آن سوی جاده
چون علی بسته عمامۀ او
کربلا مست هنگامۀ او
کوفی خنجر از پشت برگرد
خون عشقت در انگشت برگرد