- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۲
- بازدید: ۷۳۰۰
- شماره مطلب: ۶۰۱۹
-
چاپ
زهرای کوچک
تویی آن دختر زیبای کوچک
به دنبال پدر، با پای کوچک
به دشت کربلا با قلب خونین
تو هستی لالۀ حمرای کوچک
تو با این کوچکی، روحت بزرگ است
نباشد جایت این دنیای کوچک
نوای نینوا شد از تو پر شور
چو کردی ناله با آن نای کوچک
تو را با این شکیبایی توان گفت:
که هستی زینب کبرای کوچک
بیابان گردیت، زیباترت کرد
که دیده چون تو ره پیمای کوچک
برهنه پای و گرد آلود و گریان
کجا؟ ای دخت بی پروای کوچک
به جان شمعها، آتش فکندی
تو ای پروانۀ زیبا کوچک
شهادتنامۀ عشق و وفا را
تویی آن خانم وامضای کوچک
که زد سیلی که شد روی تو نیلی؟
شود قربانت ای زهرای کوچک
به درگاهت غلامی جان نثار است
حسان در جمع نوکرهای کوچک
-
عمرۀ مقبوله
ناله کن اى دل به عزاى على
گریه کن اى دیده براى على
کعبه ز کف داده چو مولود خویش
گشته سیه پوش عزاى على
-
پوشیدهام لباس فخر و عزت
من قدرتی دیگر به تن ندارم
دستی دگر چون در بدن ندارمدشمن چو بسته راه من ز هر سو
به خیمه راه آمدن ندارم -
مشک خالی و دو دست و پرچمی بشکسته
راه من، از کثرت دشمن، ز هر سو بسته بود
داغها پی در پی و غمها به هم پیوسته بودبس که از میدان، درون خیمه، آوردم شهید
بود سرتاپای من خونین و زینب خسته بود
زهرای کوچک
تویی آن دختر زیبای کوچک
به دنبال پدر، با پای کوچک
به دشت کربلا با قلب خونین
تو هستی لالۀ حمرای کوچک
تو با این کوچکی، روحت بزرگ است
نباشد جایت این دنیای کوچک
نوای نینوا شد از تو پر شور
چو کردی ناله با آن نای کوچک
تو را با این شکیبایی توان گفت:
که هستی زینب کبرای کوچک
بیابان گردیت، زیباترت کرد
که دیده چون تو ره پیمای کوچک
برهنه پای و گرد آلود و گریان
کجا؟ ای دخت بی پروای کوچک
به جان شمعها، آتش فکندی
تو ای پروانۀ زیبا کوچک
شهادتنامۀ عشق و وفا را
تویی آن خانم وامضای کوچک
که زد سیلی که شد روی تو نیلی؟
شود قربانت ای زهرای کوچک
به درگاهت غلامی جان نثار است
حسان در جمع نوکرهای کوچک