- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۲
- بازدید: ۲۷۴۵
- شماره مطلب: ۶۰۱۳
-
چاپ
قافلهسالار اسیران
ای که اخلاص، در آمیخته باایمانت
صبر وایثار، در آویخته از دامانت
روح روحانی تو از دم روح القدسی است
نفس رحمانی تو، از نفس رحمانت
ای خدای عظمت! قبلۀ مردان خدا
بانوی هر دو جهان، جان جهان قربانت
زینبی، زین ابی، عالمهای، فاضلهای
تو که هستی؟ که ستوده است تو را یزدانت
چه مبارک سحری داشت علی با زهرا
شب قدری که درخشید رخ تابانت
شب میلاد تو آن گاه که خندید حسین
تازه شد روح شفاعت ز لب خندانت
ای بهار چمن وحی و بهشت پرهیز
که گلاب عظمت میچکد از دامانت
هیچ کس ای مَثَل فاطمه، نشناخت تو را
که خدا ساخته در پرتو خود پنهانت
هر کرامت که علی داشت بود در خور تو
هر فضیلت که حسن داشت، بود شایانت
بهترین وقت تو، هنگام نماز است و دعا
کمترین نقد تو، در یاری قرآن جانت
گفت مولا به نماز شبت از من کن یاد
چه نمازی است تو را، اهل دعا قربانت
حلم بر روی تو مشتاق و ادب مجذوبت
عشق در کار تو مبهوت و خرد حیرانت
فضل را مرکز پرگاری و بیرون نبود
خطی و نقطهای از دایرۀ احسانت
ناظم گردش منظومۀ شمسی، نظرت
آفتاب آینه گردان رخ رخشانت
گرچه عبداللَّه جعفر به کرم مشهور است
کرم او کمی از رحمت بی پایانت
خواهری لیک فداکاری مادر باشد
با حسین بن علی بیشتر از امکانت
دختر دختر وحیی که به هر ملکه بود
پسر شیر خدا همره و هم پیمانت
قامتت قائمۀ عرش شهادت شد و ماند
جای گلبوسۀ داغ شهدا بر جانت
غصه از قصۀ تو، سر به گریبان همه عمر
صبر گوید که شوم کاش بلا گردانت
جگری نیست که گویم چه ستمها دیدی
طاقتی نیست که خوانم ز غم هجرانت
سر آن قافله سالار شهیدان بر نی
سوخت، ای قافله سالار اسیران جانت
نو معشوق چون بر حجلۀ محمل تابید
عشق، از خون جبین کرد حنا بندانت
از سکوتی که ز فریاد تو در کوفه فتاد
منعکس شد اثر معجزۀ فرمانت
زینب !ای قافله سالار همه خوبیها
خوب شد آمدهام باز کنار خوانت
به امید سفر کرب و بلا بار دگر
التفاتی، که شوم در حرمت مهمانت
سر بلندم بنما وقت سرازیری قبر
روشنی بخش، شبنم، را ز رخ تابانت
بازای بحر کرم مرحمتی باز برسد
به دل و جان مؤید نمی از بارانت
-
نخل دین
اسلام ز سعی مسلمین ریشه گرفت
وز خون حسین نخل دین ریشه گرفت
نخلی که حسین روز عاشورا کاشت
از اشک عزای اربعین ریشه گرفت
-
تجسّم غربت
سلام ما به بقیع و بقاع ویرانش
بر آن حریم که باشد ملک نگهبانش
سلام ما به بقیع، آن تجسّم غربت
گواه بر سخنم تربت امامانش
-
لطف بى کرانه
لطف امام هادى و نور ولایتش
ما را اسیر کرده به دام محبتش
بر لطف بى کرانۀ او بستهایم دل
امشب که جلوهگر شده خورشید طلعتش
-
ساقۀ عرش
سرچشمۀ خیر و برکات است حسین
معراج صلات و صلوات است حسین
فرمود نبی: نوشته بر ساقۀ عرش
مصباح هدی، فُلک نجات است حسین
قافلهسالار اسیران
ای که اخلاص، در آمیخته باایمانت
صبر وایثار، در آویخته از دامانت
روح روحانی تو از دم روح القدسی است
نفس رحمانی تو، از نفس رحمانت
ای خدای عظمت! قبلۀ مردان خدا
بانوی هر دو جهان، جان جهان قربانت
زینبی، زین ابی، عالمهای، فاضلهای
تو که هستی؟ که ستوده است تو را یزدانت
چه مبارک سحری داشت علی با زهرا
شب قدری که درخشید رخ تابانت
شب میلاد تو آن گاه که خندید حسین
تازه شد روح شفاعت ز لب خندانت
ای بهار چمن وحی و بهشت پرهیز
که گلاب عظمت میچکد از دامانت
هیچ کس ای مَثَل فاطمه، نشناخت تو را
که خدا ساخته در پرتو خود پنهانت
هر کرامت که علی داشت بود در خور تو
هر فضیلت که حسن داشت، بود شایانت
بهترین وقت تو، هنگام نماز است و دعا
کمترین نقد تو، در یاری قرآن جانت
گفت مولا به نماز شبت از من کن یاد
چه نمازی است تو را، اهل دعا قربانت
حلم بر روی تو مشتاق و ادب مجذوبت
عشق در کار تو مبهوت و خرد حیرانت
فضل را مرکز پرگاری و بیرون نبود
خطی و نقطهای از دایرۀ احسانت
ناظم گردش منظومۀ شمسی، نظرت
آفتاب آینه گردان رخ رخشانت
گرچه عبداللَّه جعفر به کرم مشهور است
کرم او کمی از رحمت بی پایانت
خواهری لیک فداکاری مادر باشد
با حسین بن علی بیشتر از امکانت
دختر دختر وحیی که به هر ملکه بود
پسر شیر خدا همره و هم پیمانت
قامتت قائمۀ عرش شهادت شد و ماند
جای گلبوسۀ داغ شهدا بر جانت
غصه از قصۀ تو، سر به گریبان همه عمر
صبر گوید که شوم کاش بلا گردانت
جگری نیست که گویم چه ستمها دیدی
طاقتی نیست که خوانم ز غم هجرانت
سر آن قافله سالار شهیدان بر نی
سوخت، ای قافله سالار اسیران جانت
نو معشوق چون بر حجلۀ محمل تابید
عشق، از خون جبین کرد حنا بندانت
از سکوتی که ز فریاد تو در کوفه فتاد
منعکس شد اثر معجزۀ فرمانت
زینب !ای قافله سالار همه خوبیها
خوب شد آمدهام باز کنار خوانت
به امید سفر کرب و بلا بار دگر
التفاتی، که شوم در حرمت مهمانت
سر بلندم بنما وقت سرازیری قبر
روشنی بخش، شبنم، را ز رخ تابانت
بازای بحر کرم مرحمتی باز برسد
به دل و جان مؤید نمی از بارانت