- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۲
- بازدید: ۲۰۴۴
- شماره مطلب: ۵۹۴۱
-
چاپ
دو مصراع بریده
از کسی دم زده و... باز دمی داشته که
بر رخش زردی پاییز غمی داشته که
نگران بوده! سرش سمت کسی چرخیده
دل شرمندۀ اهل حرمی داشته که
یک فرو رفتگی هست کنار جا پاش
ظاهر مرد به دستش علمی داشته که
باده خورده... سپس افکنده دو قطره بر خاک
عشق در دست خودش جام جمی داشته که
در دو مصراع بریده چه صناعت که نکرد
شاعر شعر شهادت، قلمی داشته
کمرش خم شده در خویش فرو ریخته و
هستی اش حال و هوای عدمی داشته که
شیر لرزیده به خود، تا نظر افکند، بر او
او بر ابروی کمانگیر خمی داشته که
هی جلو رفته و هی رو به عقب برگشته
آه! تشویق برم یا نرمی داشته که
تیر از سینه او رد شده، بی شک او را
تیر بر نام خود او قسمی داشته که
هر چه یاقوت و گهر داشته در مخزن چشم
پای شط ریخته، آقا کرمی داشته که
از سی دم زده و باز دمی داشته که
هستی اش حال و هوای عدمی داشته که...
-
بیمار تندرست
زنجیرها، به پای تو پروانه میشدند
شن بادها، عبور تو را شانه میشدند
شمشیرها به زخم تو بودند آشنابا خانۀ غلاف که بیگانه میشدند
-
سر آورده بود سر
یک کاروان شعلهور آورده بود سر
آتشفشانی از سفر آورده بود سر
در آسمان واقعه، از مشرق طلوعهفتاد و دو ستاره برآورده بود سر
-
باد خیلی بد است
باد خیلی بد است... میخواهد، پنجه در گیسویت فرو ببرد
چادرت را بیفکند از سر، از رخت رنگ آبرو ببرد
دخترم! وای اگر صدایت را... بانگ مجروح گریههایت را...باد بر دوش نیزه بگذارد، سمت خاکستر عمو ببرد
-
قطار آتش
دشتها در آتش تب، بی امان میسوختند
کوهها آتشفشان آتشفشان میسوختند
خیمههای مشتعل، گیسوپریش و شعلهوردر حریص ضجههای کودکان میسوختند
بادها خنجر به دست از چار سو میآمدندلالهها از شش جهت تا استخوان میسوختند
دو مصراع بریده
از کسی دم زده و... باز دمی داشته که
بر رخش زردی پاییز غمی داشته که
نگران بوده! سرش سمت کسی چرخیده
دل شرمندۀ اهل حرمی داشته که
یک فرو رفتگی هست کنار جا پاش
ظاهر مرد به دستش علمی داشته که
باده خورده... سپس افکنده دو قطره بر خاک
عشق در دست خودش جام جمی داشته که
در دو مصراع بریده چه صناعت که نکرد
شاعر شعر شهادت، قلمی داشته
کمرش خم شده در خویش فرو ریخته و
هستی اش حال و هوای عدمی داشته که
شیر لرزیده به خود، تا نظر افکند، بر او
او بر ابروی کمانگیر خمی داشته که
هی جلو رفته و هی رو به عقب برگشته
آه! تشویق برم یا نرمی داشته که
تیر از سینه او رد شده، بی شک او را
تیر بر نام خود او قسمی داشته که
هر چه یاقوت و گهر داشته در مخزن چشم
پای شط ریخته، آقا کرمی داشته که
از سی دم زده و باز دمی داشته که
هستی اش حال و هوای عدمی داشته که...