- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۳
- بازدید: ۱۸۴۴
- شماره مطلب: ۵۷۲۳
-
چاپ
منتظر تیر
طفل شیعه، بیخطر، آرام نیست
جز به شیر مرگ، شیرینکام نیست
کیست کز من دلنوازی میکند؟
طفل طبعم، عشقبازی میکند
شمع گشتم با شراری ساختم
دل به طفل شیرخواری باختم
خضر راه خویش را دریافتم
شیرخواری پیرپرور یافتم
کودک شش ماههای کز شش طرف
هفت باب و چار مامش جان به کف
چارهجویان جهان، بیچارهاش
انبیا را دست بر گهوارهاش
خار، گل از غنچهی خندان او
بحر، مشتاق لب عطشان او
از سرشک دیدهاش، دریا خجل
وز گلوی تشنهاش، سقّا خجل
لالهگون از خون او، روی خدا
با لب خامُش، سخنگوی خدا
گَرد غربت مانده بر آیینهاش
یک بیابان کربلا در سینهاش
از ولادت تا شهادت با حسین
لحظهلحظه کرده عادت با حسین
سینهاش، سینای «سرّالله» بود
تا خدا او را فقط یک آه بود
انتظار تیر قاتل برده بود
ورنه شب از تشنهکامی مرده بود
شب به کانون عطش، احیا گرفت
روز، تیر آمد ز شیرش واگرفت
طفلِ در گهواره، هستیباخته
با پدر از خیمه بیرون تاخته
اللَّه! اللَّه! کس ندیده بهر ماه
شانهی خورشید گردد قتلگاه
تا گلوی نازکش از هم گسیخت
خون او بر صورت خورشید ریخت
بس که این خون بر فضا پاشیده بود
آسمان هم، لالهگون گردیده بود
هر که را سر، قاتل از خنجر برید
حرمله با تیر از او سر برید
شعلهی آهش ستمسوزی نمود
خندهاش اعلان پیروزی نمود
خنده بر لب داشت، آن خونیندهن
با پدر گردید سرگرم سخن
کای پدر! لبخند من از وصل اوست
پیش تیر دوست، خندیدن، نکوست
شیرخوارت، شیر از داور گرفت
جای در آغوش پیغمبر گرفت
شیر نوشیدم ز تیر و از برت
پر زدم بر روی دست مادرت
صید خونین تو، ممنون خداست
خون من هم بعد از این، خون خداست
تا پیامت را برم در نزد او
«هر چه میخواهد دل تنگت، بگو»
غسل جانبازی ز خون دل کنم
تا نماز عشق را کامل کنم
با همین خون، ای ز خونم سرخرو!
من کنم غسل و تو میگیری وضو
نینوا تا حشر، مرهون من است
مُهر طومار تو از خون من است
اصغر تو، حجّت کبرای توست
تا ابد، فریاد عاشورای توست
-
بر حال حسین گریه کردم
ای بیت خدا، خدانگهدار
ای محفل عاشقان بیدار
ای سنگ نشان کوی دلدار
افسوس که با دو چشم خونبار
من از تو جدا شوم دگر بار
ای بیت خدا، خدانگهدار
-
صفایی ز آب فراتم بده
خداحافظ ای کعبه، ای بزم یار
خداحافظ ای بیت پروردگار
خداحافظ ای محفل اهل راز
خداحافظ ای قبلهام در نماز
-
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
مرغ سحرم دانۀ اشکم شده دانه
پیوسته کشد از جگرم شعله زبانه
تن خسته و کوه گنهم بر روی شانه
من عبد گنهکارم و تو حی یگانه
-
حج عبّاس تو در علقمه بود
کعبه، ای بیت خداوند جلیل
ای به سنگت، اثر پای خلیل
کعبه، ای خانۀ امّید همه
کعبه، ای مرکز توحید همه
منتظر تیر
طفل شیعه، بیخطر، آرام نیست
جز به شیر مرگ، شیرینکام نیست
کیست کز من دلنوازی میکند؟
طفل طبعم، عشقبازی میکند
شمع گشتم با شراری ساختم
دل به طفل شیرخواری باختم
خضر راه خویش را دریافتم
شیرخواری پیرپرور یافتم
کودک شش ماههای کز شش طرف
هفت باب و چار مامش جان به کف
چارهجویان جهان، بیچارهاش
انبیا را دست بر گهوارهاش
خار، گل از غنچهی خندان او
بحر، مشتاق لب عطشان او
از سرشک دیدهاش، دریا خجل
وز گلوی تشنهاش، سقّا خجل
لالهگون از خون او، روی خدا
با لب خامُش، سخنگوی خدا
گَرد غربت مانده بر آیینهاش
یک بیابان کربلا در سینهاش
از ولادت تا شهادت با حسین
لحظهلحظه کرده عادت با حسین
سینهاش، سینای «سرّالله» بود
تا خدا او را فقط یک آه بود
انتظار تیر قاتل برده بود
ورنه شب از تشنهکامی مرده بود
شب به کانون عطش، احیا گرفت
روز، تیر آمد ز شیرش واگرفت
طفلِ در گهواره، هستیباخته
با پدر از خیمه بیرون تاخته
اللَّه! اللَّه! کس ندیده بهر ماه
شانهی خورشید گردد قتلگاه
تا گلوی نازکش از هم گسیخت
خون او بر صورت خورشید ریخت
بس که این خون بر فضا پاشیده بود
آسمان هم، لالهگون گردیده بود
هر که را سر، قاتل از خنجر برید
حرمله با تیر از او سر برید
شعلهی آهش ستمسوزی نمود
خندهاش اعلان پیروزی نمود
خنده بر لب داشت، آن خونیندهن
با پدر گردید سرگرم سخن
کای پدر! لبخند من از وصل اوست
پیش تیر دوست، خندیدن، نکوست
شیرخوارت، شیر از داور گرفت
جای در آغوش پیغمبر گرفت
شیر نوشیدم ز تیر و از برت
پر زدم بر روی دست مادرت
صید خونین تو، ممنون خداست
خون من هم بعد از این، خون خداست
تا پیامت را برم در نزد او
«هر چه میخواهد دل تنگت، بگو»
غسل جانبازی ز خون دل کنم
تا نماز عشق را کامل کنم
با همین خون، ای ز خونم سرخرو!
من کنم غسل و تو میگیری وضو
نینوا تا حشر، مرهون من است
مُهر طومار تو از خون من است
اصغر تو، حجّت کبرای توست
تا ابد، فریاد عاشورای توست